نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

زندگی‌نامه امام موسی كاظم علیه السلام:

نام:موسى‏ بن جعفر.

كنیه: ابو ابراهیم، ابوالحسن، ابوالحسن اوّل، ابوالحسن ماضى، ابوعلى و ابواسماعیل.

القاب: كاظم، صابر، صالح، امین و عبدالصالح.

نكته:امام موسی كاظم علیه السلام در میان شیعیان به «باب الحوائج» معروف است.

منصب: معصوم نهم و امام هفتم شیعیان.

تاریخ ولادت امام موسی كاظم:هفتم ماه صفر سال 128 هجرى. برخى نیز سال 129 را ذكر كردند.

محل تولد امام موسی كاظم: ابواء (منطقه‏اى در میان مكه و مدینه) در سرزمین حجاز (عربستان سعودى كنونى).

نسب پدرى: امام جعفر بن محمد بن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب علیهم السلام.

نام مادر امام موسی كاظم:حمیده مصفّاة. نام‏هاى دیگرى نیز مانند حمیده بربریه و حمیده اندلسیه نیز براى او نقل شده است. این بانو از زنان بزرگ زمان خویش بود و چندان فقیه و عالم به احكام و مسائل بود كه امام صادق علیه السلام زنان را در یادگیرى مسائل و احكام دینى به ایشان ارجاع مى‏داد. و درباره‏اش فرمود: «حمیده، تصفیه شده است از هر دنس و چركى؛ مانند شمش طلا. پیوسته فرشتگان او را حفاظت و پاسبانى نموده تا رسیده است به من، به خاطر آن كرامتى كه از خداى متعال براى من و حجت پس از من است.»

مدت امامت امام موسی كاظماز زمان شهادت پدرش، امام جعفر صادق علیه السلام، در شوال 148 هجرى تا رجب سال 183 هجرى، به مدت 35 سال. آن حضرت در سن بیست سالگى به امامت رسید.

تاریخ و علت شهادت امام موسی كاظم: 25 رجب سال 183 هجرى، در سن 55 سالگى، به‏ وسیله زهرى كه در زندان سندى بن شاهك به دستور هارون ‏الرشید به آن حضرت خورانیده شد.

محل دفن: مكانی به نام مقابر  قریش در بغداد (در سرزمین عراق) كه هم اكنون به «كاظمین» معروف است.

همسران: 1. فاطمه بنت على. 2. نجمه.

فرزندان امام موسی كاظم: درباره تعداد فرزندان آن حضرت چند قول وجود دارد. بنابر نقل یكى از آنها، آن حضرت 37 فرزند داشت كه 18 تن از آنان پسر و 19 تن دختر بودند.

الف)   پسران‏  امام موسی كاظم

1. امام على بن موسى الرضا(ع).

2. ابراهیم.

3. عباس.

4. قاسم.

5. اسماعیل.

6. جعفر.

7. هارون.

8. حسن.

9. احمد.    10. محمد.

11. حمزه.

12. عبداللّه.

13. اسحاق.

14. عبیداللّه.

15. زید.

16. حسین.

17. فضل.

18. سلیمان.

 

ب) دختران   امام موسی كاظم

1. فاطمه كبرى.

2. فاطمه صغرى.

3. رقیّه.

4. حكیمه.

5. ام ابیها.

6. رقیّه صغرى.

7. كلثوم.

8. ام جعفر.

9. لبابه.

10. زینب.    11. خدیجه.

12. علیّه.

13. آمنه.

14. حسنه.

15. بریهه.

16. عائشه.

17. ام سلمه.

18. میمونه.

19. ام كلثوم.

یكى از دختران امام موسی كاظم (ع) به نام فاطمه، معروف به حضرت معصومه علیهاالسلام كه براى دیدار برادرش امام رضا علیه السلام عازم ایران شده بود، در شهر قم بیمار شد و پس از چند روز بیمارى، وفات یافت و در این شهر مدفون گردید. هم اكنون مقبره ایشان زیارتگاه شیعیان سراسر جهان و دانشگاه عالمان و مجتهدان شیعى است.

اصحاب ویاران امام موسی كاظم :

تعداد یاران، اصحاب و راویان امام موسى كاظم علیه السلام بسیار است. در این جا نام تعدادى از اصحاب بزرگ آن حضرت ذكر مى‏گردد:

1. على بن یقطین.

2. ابوصلت بن صالح هروى .

3. اسماعیل بن مهران.

4. حمّاد بن عیسى.

5. عبدالرحمن بن حجّاج بجلى.

6. عبداللّه بن جندب بجلى.

7. عبداللّه بن مغیره بجلى.

8. عبداللّه بن یحیى كاهلى.

9. مفضّل بن عمر كوفى.

10. هشام بن حكم.

11. یونس بن عبدالرحمن.

12. یونس بن یعقوب.

زمامداران معاصر:

1. مروان بن محمد اموى - معروف به مروان حمار- (126 - 132 ق.).

2. ابوالعباس سفاح عباسى (132 - 136 ق.).

3. منصور عباسى (136 - 158 ق.).

4. مهدى عباسى (158 - 169 ق.).

5. هادى عباسى (169 - 170 ق.).

6. هارون الرشید (170 - 193 ق.).

 

امام موسى كاظم علیه السلام در عصر خلافت منصور عباسى به مقام امامت نایل آمد. از آن زمان تا سال 183 هجرى، سال وفات آن حضرت، چندین بار توسط خلفاى عباسى دستگیر و زندانى گردید. 

امام موسی كاظم تنها در دوران خلافت هارون الرشید به مدت چهار سال زندانى و در همان زندان به شهادت رسید.

رویدادهاى مهم زمان امام موسی کاظم (ع):

1. شهادت امام جعفر صادق علیه السلام، پدر ارجمند امام موسى كاظم علیه السلام، به دست منصور دوانیقى، در سال 148 هجرى.

2. پیدایش انشعاباتى در مذهب شیعه، مانند: اسماعیلیه، اَفْطَحیه و ناووسیه، پس از شهادت امام صادق علیه‌السلام و معارضه آنان با امام موسى كاظم علیه السلام در مسئله امامت.

3. ادعاى امامت و جانشینى امام جعفر صادق علیه السلام، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم علیه السلام و به وجود آوردن مذهب افطحیه در شیعه.

4. اعراض بیشتر اصحاب امام صادق علیه السلام از عبدالله اَفْطَحْ، و گرایش آنان به امام‏ موسى كاظم علیه‌السلام.

5. مرگ منصور دوانیقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسیدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.

6. احضار امام موسى كاظم علیه السلام به بغداد و زندانى نمودن ایشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.

7. زندانى شدن امام موسى كاظم علیه السلام در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.

8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم علیه السلام با دستگاه حكومتىِ هارون‏الرشید، در مناسبت‏هاى گوناگون.

9. بدگویی و سعایت على بن اسماعیل، برادرزاده امام موسى كاظم علیه السلام از آن حضرت، نزد هارون الرشید با توطئه‏چینى یحیى برمكى، وزیر اعظم هارون.

10. دستگیرى امام كاظم علیه السلام در مدینه و فرستادن آن حضرت به زندان عیسى بن جعفر در بصره، به دستور هارون‏الرشید، در سال 179 هجرى.

11. انتقال امام علیه السلام از زندان بصره به زندان فضل بن ربیع در بغداد.

12. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن ربیع به زندان فضل بن یحیى برمكى.

13. مراعات كردن حال امام علیه السلام در زندان، توسط فضل بن یحیى و عكس‏العمل شدید هارون به این قضیه.

14. مضروب و مقهور شدن فضل بن یحیى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام علیه السلام در زندان

15. انتقال امام علیه السلام از زندان فضل بن یحیى به زندان سندى بن شاهك.

16. مسموم كردن امام علیه السلام با خرماى زهر آلود، توسط سندى بن شاهك در زندان.

17. شهادت امام كاظم علیه السلام به خاطر مسمومیت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.

18. انتقال پیكر مطهر امام موسى كاظم علیه السلام به جِسر (پل) بغداد و فراخوانىِ مردم براى دیدن آن توسط مأموران هارون‏الرشید.

19. انزجار سلیمان بن جعفر بن منصور دوانیقى از تحقیر پیكر امام موسى كاظم علیه السلام، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهیز و تكفین مناسب شأن پیكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قریش بغداد.

 

 



:: بازدید از این مطلب : 96
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

شهادت استاد مرتضي مطهری-روزمعلم

شهيد مرتضی مطهری که مغز متفکر و يکي از معماران نظام جمهوری اسلامی ايران بود در 13 بهمن 1298 هجری شمسی در فریمان واقع در 75 کیلومتری شهر مقدس مشهد در یک خانواده اصیل روحانی چشم به جهان گشود. مرتضی مطهری پس از تحصيل مقدمات, راهي حوزه علميه قم شد و از محضر بزرگاني چون آيت الله بروجردي, علامه طباطبايي و حضرت امام خميني بهره برد .

شهيد مرتضی مطهری در همه اين سالها ضمن تحصيل علوم مختلف به تزکيه و تهذيب نفس پرداخت چنانکه به روشن بيني و هوش و ذکاوت و دقت علمي کم نظيري دست يافت.

با شروع نهضت اسلامي ايران از سالهاي 42 و 1341 شهيد مرتضی مطهری نيز فعالانه وارد صفوف نهضت شد و اوج فعاليت هايش در 15 خرداد 1342 بود که توسط ساواک دستگير و زنداني شد و پس از آزادي نيز تمام هم و غم خود را مصروف تشکل نيروهاي مبارز و مسلمان و حفظ نهضت از آسيب ها و انحرافات کرد. در اين سالها, استاد مرتضی مطهری به تبيين فرهنگ اسلامي در جامعه پرداخت و در پايگاه هاي مختلف مخصوصا حسينيه ارشاد , مسجد جاويد ، مسجد الجواد و ... به آگاهي بخشيدن به نسل جوان و ديگر اقشار جامعه ايران پرداخت تا اينکه در سال 1351 توسط ساواک دستگير و ممنوع المنبر شدند .

تاریخ روز معلم = 12 اردیبهشت ماه

با اين همه استاد شهيد مرتضی مطهری فعاليت هاي خود را ادامه داد و رابط اصلي امام امت (ره) در کشور با مردم و گروه هاي مختلف و هدايت کننده خط فکري نهضت به شمار مي رفتند و در آستانه انقلاب نقش بسيار مهمي را در شوراي انقلاب و ... در پيروزي انقلاب ايفا نمودند.تا اینکه سرانجام اين مبارز خستگي ناپذير و دانشمند و فقيه عالي مقام مرتضی مطهری ساعت 10:40‌دقیقه بعد‌از‌ظهر 12 اردیبهشت 1358 پس از خروج از خانه دکتر سحابی در خیابان فخرآباد (تهران) از فاصله نزدیک از پشت سر هدف گلوله قرار گرفت و چند دقیقه بعد در بیمارستان «طرفه» واقع در همان نزدیکی به شهادت رسید.

ساعتی بعد فردی ناشناس تلفنی به روزنامه‌های تهران خبرداد که استاد مطهری توسط گروه فرقان ترور شد. مهندس کتیرایی،  وزیر وقت مسکن که او هم در خانه دکتر سحابی بود به روزنامه‌ها گفته بود: با استاد مرتضی مطهری از خانه دکتر سحابی بیرون آمده بودیم، استاد 15ـ 10 قدم از ما دور شده بود که هدف گلوله قرار گرفت و ضارب با اتومبیل فرار کرد. وی افزوده بود: استاد مطهری چون احساس خطر نمی‌کرد بدون محافظ رفت‌وآمد می‌کرد.

شهيد مطهري داراي خصوصيات منحصر به فردي بود که مهمترين آنها جامعيت ايشان بود به طوريکه در همه صحنه هاي عملي و نظري حضور فعال داشتند. از ايشان آثار گرانقدري در زمينه هاي مختلف به جاي مانده که همواره تبيين کننده اسلام ناب محمدي (ص) و داراي دقت , ظرافت , روشن بيني و جامعيت کم نظيري بوده و هست .

سلام و درود خدا بر روح پاک و مطهرش



:: بازدید از این مطلب : 82
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : شنبه 11 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

گمنامان آشنا

روز معلم، روز بزرگداشت عشق و ایثار است. تجلیل از کسانی که علم را جرعه جرعه در جان ها جاری می کردند. خود لحظه لحظه می سوختند و با دانش خویش، جامعه را می ساختند و فردایی باشکوه را نوید می دادند. امروز، روز بزرگداشت کسانی است که الف قدّشان، در راه تعلیم خوبی ها خمیده شد. روز پاسداشت عزیزانی است که در سنگر علم و دانش، سربازانی با اخلاص و دانشمند تربیت کردند. امروز، روز یاد کردن از گمنامان آشناست؛ آنان که دفترهای خاطرات از عطر یادشان آکنده است.

الفبای عشق

معلم عزیز! آن زمان که پای درست می نشستم و تو الفبای عشق را به من می آموختی، دلم از گوهر کلمات خالی بود و من با انبوهی از حرف ها به خانه بر می گشتم و شبانگاهان، با یاد تو به خواب می رفتم. سال ها از آن لحظات شیرین می گذرد، ولی هنوز یاد و نامت دردلم زنده است و تو را می ستایم که همچون انبیا، به تعلیم و تربیت عشق می ورزی. آن زمان برایم از دانایی می گفتی، محبت را می آموختی و زندگی را هجا می کردی، و من در سایه سار وجودت پیش می رفتم و قدم امروز به احترام نامت قیام می کنم، در زلال کلماتت رها می شوم و حدیث زندگی را با تو مرور می کنم. از قدم برمی داشتم. تو بودی که دست مرا گرفتی تا در پرتگاه ها و لغزش گاه های زندگی نیفتم. 

نیکی ماندگار

بر اساس آموزه های دینی، آموختن دانش به دیگران، آثار معنوی ماندگاری برای آموزگار در پی خواهد داشت. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «آدمی در روز رستاخیز می آید و با خود کارهای نیکی چون ابرهای انبوه یا کوه های سر به فلک کشیده دارد. پس می گوید: پروردگارا! اینها را که من انجام نداده ام، پس از کجایند؟ خداوند می فرماید: این دانش توست که به مردم آموختی و پس از تو بدان عمل کردند».پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در این روایت، آموزش را به عنوان نیکی ماندگاری برای معلمان معرفی می کند.

همگام با پیشرفت های علمی

دانایی، اندیشیدن و نوآوری، از ویژگی های معلمی است که همگام با علوم روز پیش می رود. معلم موفق کسی است که به اطلاعات پیشین خود بسنده نکرده، با فراگیری همیشگی دانش، در شکوفایی علمی دانش آموزان خود نقش مهمی ایفا کند. امام حسن علیه السلام می فرماید: «به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر تا دانش خود را استوار سازی و آنچه را ندانسته ای، بدانی».

بهترین چیزها

تعلیم و تربیت انسان ها، پاداش فراوانی به همراه دارد و کسانی که خالصانه به امر تعلیم مشغولند، از چنین پاداشی بی نصیب نخواهند بود. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «بهترین چیزهایی که انسان پس از خود به یادگار می نهد، سه چیز است: فرزند شایسته ای که برایش دعا می کند، صدقه جاریه ای که پاداشش به وی می رسد و دانشی که پس از وی بدان عمل می شود».

آمرزش خواهی ماهیان

یکی از آثار معنوی آموزگاری، برخوردار شدن از محبت بیکران پروردگار و بخشوده شدن خطاهاست. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «جنبندگان زمین، ماهیان دریا، هر جا نداری در هوا و همه اهل آسمان و زمین، برای آموزگار نیکی، آمرزش می خواهند».همچنین آن حضرت در جای دیگری سه بار می فرماید: «خدایا! آموزگاران را ببخشای» و سپس افزود: «و عمرشان را طولانی کن و کسب و کارشان را رونق بخش».

 

 



:: بازدید از این مطلب : 83
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : سه شنبه 7 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

بعثت پیامبر، بارقه ى نور علم و نبوت بر ظلمت جهالت
به نام خدا
“اقراء” بخوان ، به نام پروردگارت ، پروردگارى که تو و همه انسان ها را خلق کرد، بخوان و او را به بزرگى یاد کن ، کسى که به تو خواندن را آموخت. این جملات زمانى بر محمد (ص ) خوانده شد که او از خواندن و نوشتن چیزى نمى دانست.

بخوانم ؟ چگونه بخوانم در حالى که ; با صدایى لرزان و پر التهاب پرسید !خواندن نمی دانم

آیا رسالتى که محمد (ص ) مىبایست بار سنگینش را بر دوش مىکشید و پیش از او پیامبرانى همچون عیسى (س ) و موسى (س ) بشارتش را داده بودند پایه هایش بر خواندن استوار مىشد و آن چه را که به او تکلیف شده بود ابتدایش علم و آگاهى و اندیشه و دانش بود؟ موجى از ترس و دلهره بر دل محمد (ص ) افتاد و او را در تردید و گمان فرو برد.

جبرییل که با طنین خود، نغمه ى”بخوان ” را بر محمد (ص ) زمزمه کرد،بر اندام او آگاهانه لرزه اى افکند و بر پیشانیش عرق سردى را افشاند و او را وادار کرد که خود را بر لفافه اى بپیچد.

اى محمد (ص ) بدان که ; بانگ امین خدا بر محمد امین ، او را به خود آورد که هیچ چیز و هیچ کس به جز پروردگارت نمىتواند تو را پناهنده باشد و به تو آرامش بدهد، برخیز و مردم را بشارت بده و خداى خود را به پاکى یاد کن .

محمد (ص ) از جانب پرورگار و براى انذار و هدایت مردم ماموریتى بس دشوار یافته بود و مىبایست که بر این ماموریت استقامت کند، همانطور که به او امر شده و دستور داده شد.

بدین سان محمد (ص )برانگیخته شد تا علم و آگاهى بر سریرظلمت و تاریکى بنشاند و در مسیر هدایت انسان از هیچ چیز فرو نگذارد.

به گواه تاریخ این روز بزرگ در بیست و هفتم ماه رجب و سیزده سال قبل از هجرت و زمانى که پیامبر چهل سال بیش نداشت ، صورت گرفت .

محمد (ص )در دورانى به رسالت مبعوث شد که جهل و نادانى بر اجتماع انسان ها سایه افکنده بود و نه تنها عربستان بلکه بسیارى از سرزمین هاى دیگر در گمراهى بسر می بردند.

آیین و سنت هاى ناپسند و غیراخلاقى رواج یافته و ثروت اندوزى و تفاخر به حد اعلاى خود رسیده بود.

مردم در جامعه از امنیت اجتماعى برخوردار نبودند و از آزادى و استقلال نیز خبرى نبود.

نظام سیاسى و اجتماعى تنها در قبیله ها پایه ریزى مىشد و بزرگ قبیله تنها کسى بود که قانون اجتماعى را تنظیم مىکرد.

آن که زر و زورش بیشتر بود حرفش خریدار داشت و آن که این ها را نداشت برده ى بىچون و چراى زورمداران بود.

نظام برده دارى و تبعیض هاى اجتماعى و نیز تقسیم بندى انسان هایکى از قوانین محکم در نظام سیاسى بشمار مىرفت .

از دانش تنها شعر و شاعرى مفهوم داشت و کلمات تنها براى استهزا و تفاخر بکار گرفته مىشدند.

علم و اندیشه در دیرها و معبدها محبوس بود و تنها اعراب بیابان گرد و برخى از قبیله ها به فصاحت کلام مشهور بودند.

در تجارت و سوداگرى ، ربا رایج بود و این شیوه در داد و ستد بر سود عادلانه ، غلبه داشت .

خوشگذرانى، مىگسارى، باده نوشى و بىارادگى در جامعه رواج داشت ، زنان و دختران از هیچ جایگاه اجتماعى برخوردار نبودند و تنها براى تطمیع مردان مورد استقبال قرار مىگرفتند.

در چنین زمانى بود که رسالت پیامبر به او ابلاغ شد و بعثت او آغاز شد و نبى اکرم (ص ) با دانشى که در کتاب الهى جمع شده بود به تبلیغ رسالتى که بر عهده اش گذاشته شده بود، پرداخت .

رسول خدا (ص ) اصلىترین وظیفه رسالت و نبوتش را تکمیل کردن کارهاى خوب و اخلاقى ذکر فرموندند و خطاب به مردم گفتند : من مبعوث نشدم مگر براى کامل کردن اخلاق .

دانش مبتنى بر وحى، سیماى آرام و چهره ى متین ،تواضع و خشوع براى مومنان و خشم و شدت براى کافران ، رافت و مهربانى با بیچارگان و درماندگان و یتیمان و تقدم در سلام ، ایجاد حقوق برابر براى همه و تثبیت فرهنگ آزادى در جامعه ، توجه به حقوق همسایه و تکریم بردگان و نیز انجام صله رحم از خصلت هاى ویژه پیامبر اکرم بود که بعد از رسالتش موجب جذب مردم به آیین اسلام مى شد.

توصیه پیامبر به مردم ، فراگرفتن دانش و سواد و تفکر و اندیشه بود بطورى که مىفرمودند : از گهواره تا گور دانش بیاموز و هرگاه تصمیم به انجام کارى گرفتى، در سرانجام و عاقب آن کار نیک بیاندیش.

مبعث حضرت محمد (ص)
حضرت محمد بن عبدالله بن عبدالمطلب (ص) ، آخرین پیامبر الهی است ، که برای هدایت بشر و راهنمایی دایمی انسان ها ، از سوی پروردگار سبحان برانگیخته شد . نام مبارکش : محمد . در تورات و برخی از کتاب های آسمانی ” احمد ” نامیده شده است .

هم چنین مادرش آمنه بنت وهب ، پیش از نامگذاری وی توسط عبدالمطلب به محمد ، وی را ” احمد ” نامیده بود .  کنیه اش : ابوالقاسم و ابو ابراهیم . القاب شریفش : رسول الله ، نبی الله ، مصطفی ، محمود ، امین ، امی ، خاتم و ?  حضرت محمد (ص) ، به روایت شیعه در ۱۷ ربیع الاول و به روایت اهل سنت در ۱۲ ربیع الاول عام الفیل در مکه معظمه دیده به جهان گشود . 

پدرش عبدالله بن عبدالمطلب ، دو ماه پیش از تولد وی ، از دنیا رفته بود . مادرش آمنه بنت وهب بن عبد مناف ، از بانوان صالحه ، جلیل القدر و عاقله بود و در طهارت و تقوا در میان بانوان قریش ، کم نظیر و سرآمد همگان بود . وی نیز ، پس از دو سال و چهار ماه و به روایتی ، پس از شش سال از تولد تنها فرزند دلبندش حضرت محمد (ص) ، بدرود حیات گفت .  کفالت حضرت محمد (ص) بر عهده جدش عبدالمطلب بود و پس از وفات عبدالمطلب ، بر عهده فرزندش ابوطالب ، قرار گرفت . به هر روی ، آن حضرت در ۲۷ رجب سال چهلم عام الفیل ( مطابق با سال ۶۱۰ میلادی ) ، در چهل سالگی به رسالت مبعوث شد .

آن حضرت در حالی که در غار حرا ، در حوالی مکه معظمه ، به عبادت و نیایش می پرداخت ، جبرئیل امین بر وی نازل شد و بر وی آیاتی از قرآن مجید را به عنوان طلیعه و آغاز کتاب هدایت و سعادت ، بخواند و وی را به کسوت نبوت مفتخر ساخت .

نخستین آیاتی که بر آن حضرت فرود آمد ، آیه های سوره ۹۶ قرآن مجید ، یعنی سوره علق بود  و در آن آمده است : بسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیمِ . اِقْرَاْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ . خَلَقَ الْاِنسانَ مِنْ عَلَقَ . اِقْرَا وَ رَبُّکَ الْاَکْرَمُ . اَلَّذی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ? به روایتی ، جبرئیل امین با هفتاد هزار فرشته و میکائیل با هفتاد هزار فرشته فرود آمدند و برای آن حضرت ، کرسی عزت و کرامت آوردند و تاج نبوت و رسالت را بر سر آن بزرگوار گذاشتند و لوای حمد را به دستش داده و گفتند بر فراز این کرسی برو و خدایت را سپاس گو .

به روایت دیگر ، آن کرسی از یاقوت سرخ و پایه ای از آن از زبرجد و پایه ای از مروارید بود و چون فرشتگان به سوی آسمان صعود کردند ، آن حضرت از کوه حرا ، پایین آمد و انوار جلال ، او را فراگرفته بود ، به طوری که کسی توان نظر کردن به چهره مبارکش را نداشت و بر هر درخت ، گیاه و سنگی که می گذشت ، وی را سجده می کردند و با زبان فصیح می گفتند : السلام علیک یا نبی الله ، السلام علیک یا رسول الله . همین که وارد خانه شد ، از نور چهره مبارکش خانه خدیجه کبری (س) منور شد و آن بانوی پرهیزکار پرسید : ای محمد ! این چه نوری است که در تو مشاهده می کنم ؟ حضرت فرمود : این نور پیامبری است ، بگو : لا اله الله ، محمد رسول الله .

خدیجه گفت : من سال هاست ، که پیامبری تو را می دانم و هم اکنون نیز شهادت می دهم که خدایی جز خداوند یکتا نیست و تو رسول و پیامبر خدایی . بدین گونه ، خدیجه نخستین کسی بود که به همسرش حضرت محمد (ص) ایمان آورد . از میان مردان نیز امام علی بن ابی طالب (ع) ، به محض دیدن چهره نورانی پیامبر (ص) به وی ایمان آورد و شهادتین را بر زبان جاری کرد . از آن پس ، پیامبر (ص) در کنار خانه خدا نماز می گذارد و خدیجه (س) و علی (ع) بر او اقتدا می کردند و نماز می خواندند . (۸) این سه نفر ، با جان و مال و هستی خویش اسلام را پرورانده و فراگیر نمودند .

زبان وحى
زبان،آسان‏ترین وسیله انتقال مفاهیم ذهنى در انسان به شمار مى‏رود وساده‏ترین ابزارى است که آدمى مى‏تواند در حیات اجتماعى،معانى متصوره ‏خویش را مورد تبادل و تفاهم قرار دهد.مساله خطیر تفهیم و تفهم که لازمه زندگى‏اجتماعى است تنها از همین راه است که سهل و ساده انجام مى‏گیرد. لذا خداوندپس از نعمت آفرینش،آن را از بزرگترین نعمت‏ها یاد کرده است الرحمان. علم‏القرآن.خلق الانسان.علمه البیان ،پروردگارى که گستره رحمت او موجب گردید تا قرآن را به انسان بیاموزد،بزرگترین نعمتى را که پس از نعمت آفرینش به او ارزانى‏داشت،نعمت‏بیان بود.
شرایع الهى که براى انسان‏ها آمده و با آنان سخن گفته،از همین شیوه معمولى ومتعارف بهره جسته است.” و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم و هیچ پیامبرى را نفرستادیم مگر آن که با زبان مردم خویش سخن گوید،تا[بتواند پیام الهى‏را]براى آنان روشن سازد”.از این رو زبان شریعت همان زبان مردم است و چون روى‏سخن با مردم است،باید با زبانى قابل فهم ارائه گردد.

قرآن در میان قوم عرب نازل گردید و با زبان عربى رسا و آشکار بر آنان عرضه‏شده است.

? انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون ? ، ما ، قرآن را به زبان عربى و روشن فرستادیم تابتوانید آن را درک کنید”.

? انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون?( ماآن را قرآنى عربى قرار دادیم تا بتوانید[پیام]آن را دریافت دارید.”

به علاوه خداوند زبان قرآن را زبان عربى آشکار معرفى کرده است: ?و هذا لسان عربی مبین? ?مبین‏?به‏معناى آشکار است.

? نزل به الروح الامین.على قلبک لتکون من المنذرین بلسان عربی‏مبین? ، “روح الامین[ جبرئیل] آن را بر دلت نازل کرد تا[در نافرمانى‏ها] از هشدار دهندگان باشى[و آن را] با زبان عربى آشکار [آورد]”.

?و لقد یسرنا القرآن للذکرفهل من مدکر?، “و قرآن را براى پند آموزى سهل و آسان کرده‏ایم،پس آیا پند گیرنده‏اى‏هست؟”.

?فانما یسرناه بلسانک لعلهم یتذکرون? ، “در حقیقت[قرآن]را بر زبان تو سهل وآسان گردانیدیم،امید که پند گیرند”. ?قرآنا عربیا غیر ذی عوج لعلهم یتقون? “قرآنى‏عربى بى‏هیچ پیچیدگى[رسا و روشن]،باشد که آنان راه تقوا پویند”.

لذا باید گفت:زبان وحى-یا زبان قرآن-همان زبان عرف عام است که موردخطاب قرار گرفته‏اند که سهل و آسان و بدون پیچیدگى در بیان بر آنان عرضه شده.

البته هر یک بر وفق استعداد خود از آن بهره‏مند مى‏شوند. ?انزل من السماء ماء فسالت‏او دیة‏بقدرها?(از آسمان، باران [رحمت] را فرو فرستاد و بستر رودها هر یک، به ‏اندازه گنجایش خود روان شدند?.

خداوند این آیه را به عنوان‏?مثل‏?آورده است.

باران رحمت کنایه از قرآن و شریعت،و بستر رودها کنایه از استعدادهاى متفاوت انسان‏ها است تا هر یک بر حسب ظرفیت و اندازه پذیرایى خود از آن بهره گیرد. لذادر پایان مى‏گوید: ?کذلک یضرب الله الامثال، این گونه است که خداوند مثل‏هامى‏آورد?،یعنى با ضرب المثل(مثل زدن)واقعیت‏حال را روشن مى‏سازد،زیراگفته‏اند?المثال یوضح المقال،مثال آوردن گفتار را روشن مى‏سازد?.

آرى قرآن،ظاهرى دارد و باطنى ،که ظاهر آن براى همه آشکار است ولى عمق‏باطن آن به اندیشه و تدبر بیشترى نیاز دارد.در جاى جاى قرآن دستور تعمق و تدبردر آیات آن داده شده : ?افلا یتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها? آیا در قرآن ‏نمى‏اندیشند، یا[مگر] بر دل‏هاى شان قفل‏هایى نهاده شده است؟!.

همچنین ‏محکمى دارد و متشابهى .محکم آن دلالتى رسا و متشابه آن پیچیده است و دانش ‏و بینش بیشترى لازم دارد تا غبار تشابه زدوده شود.ولى با این وصف هرگز راه‏رسیدن به حقایق نهفته و آشکار قرآن بر کسى بسته نیست و به ابزار فهم و وسایل‏ رهیابى که در اختیار دارد بستگى دارد. این که در حدیث آمده:?العبارة للعوام‏و الاشارة للخواص‏? به همین حقیقت اشارت دارد،یعنى مفهوم ظاهرى آن براى‏همگان است که نگرشى سطحى دارند. ولى عمق باطنى آن براى اهل تخصص‏است که با ابزار دانش و بینش،و اندیشیدن در نکته‏ها و ظرافت‏هاى قرآن،حقایق آن را به دست مى‏آورند.

آن چه گفته شد،بر وفق مقتضاى حکمت الهى است تا سخنى را که براى مردم‏گفته،بر ایشان قابل فهم باشد.به علاوه صفحه بلند تاریخ خود گواه است که مردم هرزمان،زبان پیام الهى را که بر دست پیامبرانشان بر آنان عرضه مى‏شده فهمیده‏اند، وهیچ‏گاه در تاریخ ثبت نشده که پیروان پیامبرى گفته باشند:زبان پیامى که آورده‏اى‏براى ما مفهوم نیست!

ولى اخیراً شبهه‏اى مطرح شده که زبان وحى قابل فهم نیست،جز مفهوم ظاهرى آن(در حد ترجمه)که راه رسیدن به حقیقت آن براى بشریت‏بسته و درک آن میسور نمى‏باشد.

مى‏گویند:وحى چون پیام الهى و سخن از ماوراى جهان طبیعت است،نمى‏تواند نمایانگر مفهوم حقیقى آن باشد.زیرا واژه‏هاى به کار رفته در لسان‏شریعت،براى مفاهیمى وضع شده است که با جهان حس و عالم شهود سنخیت(همگونى)دارد و با آن چه در پس پرده غیب وجود دارد سنخیتى ندارد و این‏ناهم گونى میان این دو گونه مفاهیم،دلالت الفاظ و عبارات به کار رفته در زبان وحى‏را از کار مى‏اندازد.مى‏گویند:پر پیدا است که کار برد این گونه واژه‏ها بر پایه استعاره وتشبیه امور نامحسوس به اشیا محسوس نهاده شده است و هرگز نمى‏تواند لفظ مستعار نمایانگر کامل مفهوم مستعار له باشد.برخى زبان وحى را زبان رمز دانسته اند که‏کشف آن براى هر کس میسور نیست.برخى فراتر رفته زبان وحى را تمثیلى و تخیلى‏محض گرفته‏اند که اصلاً از واقعیتى حکایت ندارد،جز ترسیم مجرد ذهنى همانندکتاب‏?کلیله و دمنه‏?که مطالب اخلاقى و تربیتى را در قالب تصویر ذهنى درآورده است.در نتیجه نمى‏توان از ظاهر تعابیر کتب آسمانى،به حقیقتى ثابت پى‏برد،و با این شیوه خواسته‏اند تا برخى ناهنجارى‏ها(خلاف واقعیت‏ها که احیاناً دراین کتب به چشم مى‏خورد)توجیه کنند و برخى اشکالات وارد بر کتب عهدین را مرتفع سازند.دنباله روها گمان برده‏اند که مى‏توان همین شیوه را درباره قرآن نیزبه کار برد!در جاى خود مشروحا در این باره سخن خواهیم گفت.در این جا بحث‏مختصرى مى‏آوریم:

زبان وحى به ویژه قرآن کریم،بر حسب موضوع سخن،مختلف است که مى‏توان‏آن را اجمالاً به چهار بخش تقسیم کرد:

۱- احکام و تکالیف:که مرتبط به رفتار انسان‏ها و تنظیم حیات اجتماعى است.

قرآن در این بخش کاملاً صریح و رسا سخن گفته است،زیرا دستورالعمل‏هایى است که‏باید انسان‏ها(مخاطبین اصلى کلام) به خوبى درک کنند تا بتوانند به درستى انجام‏دهند،مانند: یا ایها الناس اعبدوا ربکم الذی خلقکم و الذین من قبلکم لعلکم تتقون هر که زبان عربى بداند،به خوبى مى‏فهمد که روى سخن در این آیه،با همه مردم است تا تنها خدایى را پرستش کنند که آفریدگار جهانیان است،چه حال و چه‏گذشتگان.باشد تا حالت تقوى(پروا)در آنان پدید آید.زیرا هر که خدا را پروا داشته‏باشد،در زندگى پروا دارد و به درستى رفتار مى‏کند.

فهم محتوایى این قبیل آیات،همانند آیه ?احل الله البیع و حرم الربا?  و غیره،براى عرب زبانان و عربى دانان کاملاً سهل و ساده است و هرگز با دشوارى مواجه‏نمى‏شوند،مگر براى شناخت کم و کیف انجام این گونه دستورات که با مراجعه به‏توضیحاتى که در سنت آمده است روشن مى‏گردد.

۲- امثال و حکم: که به منظور پند و اندرز و بیدار شدن ضمیر انسان‏ها در قرآن‏آمده است.این بر دو گونه است:گاه از واقعیت‏هاى حیات بهره گرفته و به انسان‏هاهشدار مى‏دهد تا از گذشته عبرت بگیرند. زیبایى‏ها و زشتى‏هاى گذشته تاریخ‏انسان را،در جلوى چشم وى قرار مى‏دهد تا از آن پند گیرد. خوبى‏ها را دنبال کند واز بدى‏ها دورى جوید و گذشته ناگوار خود را تکرار ننماید.سر گذشت ‏بنى‏اسرائیل ‏و اقوام مشابه که در قرآن بسیار از آن یاد شده و نکوهش گردیده به همین منظوراست.واقعیت‏هایى است که جوامع بشرى باید از آن پند گیرند و دگر بار گذشته‏خود را تکرار ننمایند.

درباره اهل کتاب که گذشته رسواى خود را تکرار مى‏کردند،مى‏فرماید: ?یسالک‏اهل الکتاب ان تنزل علیهم کتابا من السماء،فقد سالوا موسى اکبر من ذلک فقالوا ارنا الله‏جهرة‏?،اهل کتاب از تو مى‏خواهند تا نوشته‏اى از آسمان بر آنان فرود آورى،البته ازموسى درخواستى بزرگ‏تر نمودند و گفتند:خدا را آشکارا به ما بنماى!?.

درباره اعراب مشرک مى‏گوید: ?و قال الذین لا یعلمون لو لا یکلمنا الله او تاتینا آیة،کذلک قال الذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم‏?،افراد نادان گفتند:چرا خدا با ماسخن نمى‏گوید؟یا براى ما نشانه‏اى نمى‏آید؟کسانى که پیش از اینان بودند[نیز]مانند همین گفته[بى جا]ایشان را مى‏گفتند،[زیرا]دل‏ها[و اندیشه‏ها]شان به هم‏مى‏ماند?.

درباره ویرانه‏هاى باقى مانده از قوم لوط که در معرض دید مشرکان بوده هشدارمى‏دهد: ?وانکم لتمرون علیهم مصبحین و باللیل افلا تعقلون ،صبحگاهان و شامگاهان‏بر[آثار ویران شده]آنان مى‏گذرید،آیا[عبرت نمى‏گیرید و]نمى‏اندیشید؟!?.

و درباره مقایسه مشرکان با آل فرعون که گم راهى را براى خویش انتخاب نمودندفرموده: ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید. کداب آل فرعون و الذین من‏قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوی شدید العقاب. ذلک بان الله لم یک‏مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم. کداب آل فرعون‏و الذین من قبلهم کذبوا بآیات ربهم فاهلکناهم بذنوبهم‏?،این[اشاره به کیفر الهى]دست آوردهاى پیشین شماست،و[گرنه]خدا بر بندگان[خود]ستمکار نیست.

همانند رفتار پیروان فرعون و پیشینیان آنان،به آیات خدا کفر ورزیدند،پس خدا به[سزاى]گناهانشان گرفتارشان کرد.خدا نیرومند و سخت کیفر است.این[کیفر]بدان جهت است که خداوند نعمتى را که بر قومى ارزانى داشته تغییر نمى‏دهد،مگرآن که آنان آن چه را در دل دارند تغییر دهند[یعنى تغییر حالت و تغییر جهت دهند]و خدا شنواى دانا است. [رفتارى]چون رفتار فرعونیان و پیشینیان آنان که آیات ‏پروردگارشان را تکذیب کردند،پس ما آنان را به[سزاى]گناهانشان هلاک کردیم‏?.

گونه دیگر?ضرب المثل،مثل زدن‏?است و عبارت است از ترسیم حالت ووضعیتى خاص که گوینده،آن را به تصویر مى‏کشد و پیام خود را در قالب آن بیان‏مى‏دارد.قرآن در توانایى ترسیم هنرى و گویا نمودن ضرب المثل‏ها تا سر حد اعجازپیش رفته است. ضرب المثل،گرچه جنبه تخیلى دارد،ولى خود یک نوع پیام‏رسانى است که در قالب هنر،این رسالت را ایفا مى‏کند.در واقع ابزارى است که پیام‏رسان از آن استفاده مى‏کند. قرآن به نحو احسن از این ابزار توانا بهره گرفته و درترسیم حالات اشخاص یا گروه‏ها با بهترین وجهى هنر تصویر را به کار برده است 

قرآن در آیه‏هاى ۱۶ تا ۲۰ سوره بقره،به دو گونه حالت منافقین را به تصویرکشیده است.دو حالت درونى و برونى نگران کننده که منافق را فرا گرفته،با کیفیتى شیوا و رسا ترسیم شده است.

در سوره ابراهیم،بیهوده بودن کارهاى کافران را با ضرب المثل،حالت تجسمى‏بخشیده؛ مثل الذین کفروا بربهم،اعمالهم کرماد اشتدت به الریح فی یوم عاصف لا یقدرون‏مما کسبوا على شی‏ء ذلک هو الضلال البعید،مثل کسانى که به پروردگارشان کافر شدند،کردارهایشان به خاکسترى مى‏ماند که بادى تند در روزى طوفانى بر آن بوزد.ازآن چه به دست آورده‏اند هیچ[بهره‏اى] نمى‏توانند برد.این است همان گمراهى دورو دراز?.جالب آن که از همان نخست،اعمال آنان را به خاکستر تشبیه کرده است که‏حالت فنایى آتش سوخته را مى‏رساند!در سوره بقره،کمک رسانى به بینوایان را که‏توام با منت گذارى و آزردن خاطر آنان انجام گیرد،به بخشش‏هاى ریاکارانه(خود نمایى)تشبیه نموده،آن گاه در قالب هنرى ترسیم،بیهوده بودن آن را تجسم‏بخشیده است: ?فمثله کمثل صفوان علیه تراب فاصابه وابل فترکه صلدا لا یقدرون على‏شی‏ء مما کسبوا و الله لا یهدی القوم الکافرین‏?،پس مثل او هم چون مثل سنگ خارایى‏است که بر روى آن،غبار خاکى[نشسته]است،و رگبارى به آن رسیده و آن[سنگ]را شفاف و صاف بر جاى گذارده است. آنان[ ریاکاران]نیز از آن چه به دست‏آورده‏اند بهره‏اى نمى‏برند،و خداوند،کافران را هدایت نمى‏کند?.

این گونه ضرب المثل‏هاى ترسیمى در قرآن فراوان است و لقد ضربنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل لعلهم یتذکرون.در جاى دیگر مى‏گوید: و لقد صرفنا للناس فی‏هذا القرآن من کل مثل،یعنى مثل‏هاى گوناگونى آورده‏ایم،باشد تا ضمیر خفته‏انسان‏ها را بیدار سازیم.

این دو بخش از آیات قرآنى(بخش بیان احکام و تکالیف و بخش حکم ومواعظ)کاملاً براى مردم آن روز-که مخاطبین قرآن بودند-و نیز براى همگان تاابدیت روشن و آشکار است و آیه” بلسان عربی مبین به زبان عربى رسا و آشکار”براى همیشه جریان دارد.

این دو بخش از گفتار قرآن،اکثریت قاطع آیات قرآن را فرا مى‏گیرد وهیچ گونه ابهام‏و دشوارى در فهم آن براى هیچ کس وجود ندارد.تنها آشنایى با لغت عرب یاترجمه قرآن به زبان خواننده،براى بهره‏مند شدن از آن،کافى است.

مى‏ماند دو بخش دیگر(بخش سخن از جهان غیب و بخش معارف)که بیش‏تراز ابزار استعاره و تشبیه و کنایه استفاده شده است. ولى شیوه‏هاى به کار رفته همان‏شیوه‏هاى متعارف و شناخته شده نزد عرب بوده است که ظاهرى آشکار و باطنى‏ژرف دارند،و هر کس به اندازه ظرفیت‏خود از آن بهره‏مند مى‏گردد.در زیرنمونه‏هایى از آن را مى‏آوریم:

۳- سخن از سراى غیب: قرآن و هر کتاب آسمانى چون از جهان غیب پیام‏آورده‏اند،ناگزیر از آن جهان شمه‏اى بازگو کرده‏اند.البته این واژه‏ها و الفاظى که براى‏توصیف جهان غیب به کار رفته،براى مفاهیمى وضع شده‏اند که متناسب با عالم‏حس و شهود است و نمى‏توانند کاملا بازگو کننده مفاهیمى باشند که در سراى‏غیب جریان دارد.به علاوه ،ابزار درک ساکنین این جهان،چه ظاهرى (حواس پنجگانه) و چه باطنى(عقل و اندیشه)براى درک و دریافت مفاهیم عالم شهود و متناسب باآن ساخته شده و از درک کامل مفاهیمى از سنخ دیگر ناتوانند.از این رو است که درگزاره‏هاى کتب آسمانى درباره مفاهیم غیبى،از استعاره و تشبیه و به کار بردن مجاز وکنایه استفاده شده تا به گونه‏اى تقریبى و از باب تشبیه نامحسوس به محسوس‏گزارش کنند.این شیوه متعارفى است که در این گونه تشبیه‏ها،به تقریب بسنده‏مى‏شود و بیان یا درک تحقیقى-با این وصف-امکان پذیر نیست.

به‏?اجنحه ،بالها?تعبیر شده است،زیرا بال وسیله پرواز است و کار برد آن درنیروهایى که امکانات کار را فراهم مى‏کنند،متعارف مى‏باشد.بال و بازو هر دو دراین مفهوم کار برد دارند و مفهوم حقیقى هیچ یک مقصود نیست.

هم چنین است موقعى که از حور و قصور و اشجار و انهار یا شعله‏هاى آتش‏دوزخ سخن به میان مى‏آید.نمى‏توان عیناً همین مفاهیمى را که در این سرا جریان‏دارد داشته باشد،بلکه متناسب با سراى دیگر خواهد بود و اگر حقیقت آن براى ماآشکار نیست، این از کوتاهى فهم ما است،نه از قصور بیان قرآن.البته در این باره‏سخن بیشترى باید گفت تا برخى سوء تفاهم‏ها مرتفع گردد که با توفیق الهى در جاى خود مى‏آوریم .

۴- معارف و اصول شناخت:قرآن در رابطه با معارف و اصول شناخت مسائلى‏مطرح کرده که فراتر از بینش بشریت تا آن روز بوده و تا کنون نیز اگر رهنمود وحى‏نبود،معلوم نبود که بینش بشرى بدان راه مى‏یافت و شاید براى همیشه چنین باشد.

کنه ذات احدیت هرگز قابل شناخت نیست و جز از راه صفات جمال و جلال وجامعیت صفات کمال،که همگى توقیفى است و عقل با کمک وحى بدان راه یافته ممکننیست ،به طورى که تا ۹۹ اسم براى پروردگار شناخته شده است .عمده صفات جمال درآخر سوره حشر آمده است: ?هو الله الذی لا اله الا هو عالم الغیب و الشهادة هو الرحمان‏الرحیم.هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبارالمتکبر.سبحان الله عما یشرکون.هو الله الخالق البارى‏ء المصور له الاسماء الحسنى،یسبح له‏ما فی السماوات و الارض و هو العزیز الحکیم‏?،او خداوندى است که جز او خدایى‏نیست.به آن چه پنهان و آشکار است آگاه مى‏باشد. رحمت او شامل ،و عنایت‏خاص او کامل است…او فرمان روا و صاحب اختیارى است که درگاه او تا سر حد قداست پاکیزه است. سلامت و امنیت را بر جهانیان بر افراشته است.عزت و قدرت‏و جبروت و کبریایى او بر جهان سایه افکنده است.از آن چه مشرکان مى‏پندارند به‏دور است.او است‏خداى آفریننده و سازنده و صورت بخش همه موجودات. تمامى نشانه‏هاى نیکى و نیک خواهى در او فراهم است.آن چه در آسمان‏ها و زمین‏است[جمله]تسبیح او مى‏گویند[او را ستایش مى‏کنند]او[بر هر چه اراده کند]پیروز و حکمت اندیش است‏?.

راز آفرینش را در آفرینش انسان مى‏توان یافت. انسان آفریده‏اى است‏خدا گونه‏که مظهر تام صفات جمال و جلال الهى است “انی جاعل فی الارض خلیفة”.و دایع‏الهى بدو سپرده شده است:” انا عرضنا الامانة على السماوات و الارض و الجبال فابین‏ان یحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان “.انسان را تنها شایسته یافتیم تا ودایع خودرا بدو بسپاریم.لذا تعلیم‏?اسماء?(پى بردن به حقایق هستى)بدو اختصاص یافت و” علم آدم الاسماء کلها “،و خداوند او را گرامى داشت و “لقد کرمنا بنی آدم”.و چون‏او را منتسب به خود دانست او را مسجود ملایک قرار داد” فاذا سویته و نفخت فیه من‏روحی فقعوا له ساجدین “ .بدین سبب تمامى نیروهاى جهان هستى،چه در بالا و چه‏در پایین،در اختیار کامل او قرار گرفت و” سخر لکم ما فی السماوات و ما فی الارض‏جمیعا منه “از این رو تمامى اشیا براى انسان آفریده شده است‏یعنى در انسان‏نیرویى آفریده شده تا تمامى نیروها را در اختیار گیرد تا وجود خویش را تجلى گاه‏حضرت حق قرار دهد،و تمامى صفات جمال و جلال کبریایى حق در وجود اوجلوه‏گر شود.?خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی،همه چیز را براى تو-خطاب به انسان کامل-آفریدیم،و تو را براى خود? ،زیرا آفریده‏اى که بتواند چنان‏جلوه گاه حضرت حق قرار گیرد،جز انسان این شایستگى را نداشت،لذا درآفرینش او به خود تبریک گفت: ?فتبارک الله احسن الخالقین‏?

انسان این چنین در قرآن توصیف شده که در جاى دیگر چنین توصیفى از انسان‏ارائه نشده است،و مسیر حرکت انسان در بستر تاریخ،خود نشانگر صحت و شاهدصدق همین حقیقت است که قرآن توصیف نموده است. 



:: بازدید از این مطلب : 88
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 5 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

ولادت و حسب و نسب

بنا بوشته مورخين ولادت على عليه السلام در روز جمعه 13 رجب در سال سى‏ام عام الفيل بطرز عجيب و بيسابقه‏اى در درون كعبه يعنى خانه خدا بوقوع پيوست،محقق دانشمند حجة الاسلام نير گويد:

اى آنكه حريم كعبه كاشانه تست‏ 
بطحا صدف گوهر يكدانه تست‏ 
گر مولد تو بكعبه آمد چه عجب‏ 
اى نجل خليل خانه خود خانه تست 

پدر آنحضرت ابو طالب فرزند عبد المطلب بن هاشم بن عبد مناف و مادرش هم فاطمه دختر اسد بن هاشم بود بنا بر اين على عليه السلام از هر دو طرف هاشمى نسب است (

اما ولادت اين كودك مانند ولادت ساير كودكان بسادگى و بطور عادى نبود بلكه با تحولات عجيب و معنوى توأم بوده است مادر اين طفل خدا پرست بوده و با دين حنيف ابراهيم زندگى ميكرد و پيوسته بدرگاه خدا مناجات كرده و تقاضا مينمود كه وضع اين حمل را بر او آسان گرداند زيرا تا باين كودك حامل بود خود را مستغرق در نور الهى ميديد و گوئى از ملكوت اعلى بوى الهام شده بود كه اين طفل با ساير مواليد فرق بسيار دارد.

شيخ صدوق و فتال نيشابورى از يزيد بن قعنب روايت كرده‏اند كه گفت من با عباس بن عبد المطلب و گروهى از عبد العزى در كنار خانه خدا نشسته بوديم كه فاطمه بنت اسد مادر امير المؤمنين در حاليكه نه ماه باو آبستن بود و درد مخاض داشت آمد و گفت خدايا من بتو و بدانچه از رسولان و كتابها از جانب تو آمده‏اند ايمان دارم و سخن جدم ابراهيم خليل را تصديق ميكنم و اوست كه اين بيت عتيق را بنا نهاده است بحق آنكه اين خانه را ساخته و بحق مولودى كه در شكم من است ولادت او را بر من آسان گردان ، يزيد بن قعنب گويد ما بچشم خودديديم كه خانه كعبه از پشت(مستجار) شكافت و فاطمه بدرون خانه رفت و از چشم ما پنهان گرديد و ديوار بهم بر آمد چون خواستيم قفل درب خانه را باز كنيم گشوده نشد لذا دانستيم كه اين كار از امر خداى عز و جل است و فاطمه پس از چهار روز بيرون آمد و در حاليكه امير المؤمنين عليه السلام را در روى دست داشت گفت من بر همه زنهاى گذشته برترى دارم زيرا آسيه خدا را به پنهانى پرستيد در آنجا كه پرستش خدا جز از روى ناچارى خوب نبود و مريم دختر عمران نخل خشك را بدست خود جنبانيد تا از خرماى تازه چيد و خورد(و هنگاميكه در بيت المقدس او را درد مخاض گرفت ندا رسيد كه از اينجا بيرون شو اينجا عبادتگاه است و زايشگاه نيست) و من داخل خانه خدا شدم و از ميوه‏هاى بهشتى و بار و برگ آنها خوردم و چون خواستم بيرون آيم هاتفى ندا كرد اى فاطمه نام او را على بگذار كه او على است و خداوند على الاعلى فرمايد من نام او را از نام خود گرفتم و بادب خود تأديبش كردم و او را بغامض علم خود آگاه گردانيدم و اوست كه بتها را از خانه من ميشكند و اوست كه در بام خانه‏ام اذان گويد و مرا تقديس و تمجيد نمايد خوشا بر كسيكه او را دوست دارد و فرمانش برد و واى بر كسى كه او را دشمن دارد و نافرمانيش كند. 

و چنين افتخار منحصر بفردى كه براى على عليه السلام در اثر ولادت در اندرون كعبه حاصل شده است بر احدى از عموم افراد بشر چه در گذشته و چه در آينده بدست نيامده است و اين سخن حقيقتى است كه اهل سنت نيز بدان اقرار و اعتراف دارند چنانكه ابن صباغ مالكى در فصول المهمه گويد:

و لم يولد فى البيت الحرام قبله احد سواه و هى فضيلة خصه الله تعالى بها اجلالا له و اعلاء لمرتبته و اظهارا لتكرمته. 

يعنى پيش از آنحضرت احدى در خانه كعبه ولادت نيافت مگر خود او واين فضيلتى است كه خداى تعالى به على عليه السلام اختصاص داده تا مردم مرتبه بلند او را بشناسند و از او تجليل و تكريم نمايند.

در جلد نهم بحار در مورد وجه تسميه آنحضرت بعلى چنين نوشته شده است كه چون ابوطالب طفل را از مادرش گرفت بسينه خود چسباند و دست فاطمه را گرفته و بسوى ابطح آمد و به پيشگاه خداوند تعالى چنين مناجات نمود.

يا رب هذا الغسق الدجى‏ 
و القمر المبتلج المضى‏ء 
بين لنا من حكمك المقضى‏ 
ماذا ترى فى اسم ذا الصبى 

هاتفى ندا كرد:

خصصتما بالولد الزكى‏ 
و الطاهر المنتجب الرضى‏ 
فاسمه من شامخ على‏ 
على اشتق من العلى 

علماى بزرگ اهل سنت نيز در كتب خود بهمين مطلب اشاره كرده‏اند و محمد بن يوسف گنجى شافعى با تغيير چند لفظ و كلمه در كفاية الطالب چنين مينويسد كه در پاسخ تقاضاى ابوطالب ندائى برخاست و اين دو بيت را گفت.

يا اهل بيت المصطفى النبى‏ 
خصصتم بالولد الزكى‏ 
ان اسمه من شامخ العلى‏ 
على اشتق من العلى 

و در بعضى روايات آمده است كه فاطمه بنت اسد پس از وضع حمل(پيش از اينكه بوسيله نداى غيبى نام او على گذاشته شود) نام كودك را حيدر نهاد و هنگاميكه او را قنداق كرده بدست شوهر خود ميداد گفت خذه فانه حيدرة و بهمين جهت آنحضرت در غزوه خيبر بمرحب پهلوان معروف يهود فرمود: 
انا الذى سمتنى امى حيدرة

ضرغام اجام و ليث قسورة 

و چون نام آنحضرت على گذاشته شد نام حيدر جزو ساير القاب بر او اطلاق گرديد و از القاب مشهورش حيدر و اسد الله و مرتضى و امير المؤمنين و اخو رسول الله بوده و كنيه آنجناب ابو الحسن و ابوتراب است.

همچنين خدا پرستى و اسلام آوردن فاطمه و ابوطالب نيز از روايات گذشته معلوم ميشود كه آنها در جاهليت موحد بوده و براى تعيين نام فرزند خود بدرگاه خدا استغاثه نموده‏اند،فاطمه بنت اسد براى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بمنزله مادر بوده و از اولين گروهى است كه به آنحضرت ايمان آورد و بمدينه مهاجرت نمود و هنگام وفاتش نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم پيراهن خود را براى كفن او اختصاص داد و بجنازه‏اش نماز خواند و خود در قبر او قرار گرفت تا وى از فشار قبر آسوده گردد و او را تلقين فرمود و دعا نمود. 

و ابوطالب هم موحد بوده و پس از بعثت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بدو ايمان آورده و چون شيخ و رئيس قريش بود لذا ايمان خود را مصلحة مخفى مينمود،در امالى صدوق است مردى بابن عباس گفت اى عمو زاده رسولخدا مرا آگاه گردان كه آيا ابوطالب مسلمان بود؟گفت چگونه مسلمان نبود در حاليكه ميگفت:

و قد علموا ان ابننا لا مكذب‏ 
لدينا و لا يعبأ بقول الا باطل

يعنى مشركين مكه دانستند كه فرزند ما(محمد صلى الله عليه و آله و سلم) نزد ما مورد تكذيب نيست و بسخنان بيهوده اعتناء نميكند مثل ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه ايمان خود را در دل مخفى نگهميداشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو ثواب بآنها داد،حضرت صادق عليه السلام هم فرمود مثل‏ابوطالب مثل اصحاب كهف است كه در دل ايمان داشتند و ظاهرا مشرك بودند و خداوند دو پاداش (يكى براى ايمان و يكى براى تقيه) بآنها داد. 

اشعار زيادى از ابوطالب در مدح پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله مانده است كه اسلام وى از مضمون آنها كاملا روشن و هويداست چنانكه به آنحضرت خطاب نموده و گويد:

و دعوتنى و علمت انك ناصحى‏ 
و لقد صدقت و كنت قبل امينا 
و ذكرت دينا لا محالة انه‏ 
من خير اديان البرية دينا 

بحضرت صادق عرض كردند كه(اهل سنت) گمان كنند كه ابوطالب كافر بوده است فرمود دروغ گويند چگونه كافر بود در حاليكه ميگفت:

ألم تعلموا انا وجدنا محمدا 
نبيا كموسى خط فى اول الكتب 

شيخ سليمان بلخى صاحب كتاب ينابيع المودة درباره ابوطالب گويد:

و حامى النبى و معينه و محبه اشد حبا و كفيله و مربيه و المقر بنبوته و المعترف برسالته و المنشد فى مناقبه ابياتا كثيرة و شيخ قريش ابوطالب. 

يعنى ابوطالب كه رئيس و بزرگ قريش بود حامى و كمك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بود و او را بسيار دوست داشت و كفيل معيشت و مربى آنحضرت بود و بنبوتش اقرار و برسالتش اعتراف داشت و در مناقب او اشعار زيادى سروده است.(درباره اثبات ايمان ابوطالب مطالب زيادى در كتب دينى‏نوشته شده و كتابهاى مستقلى نيز مانند كتاب ابوطالب مؤمن قريش برشته تأليف در آمده است) .

بارى ولادت على عليه السلام در اندرون كعبه مفاخر بنى هاشم را جلوه تازه‏اى بخشيد و شعراى عرب و عجم در اينمورد اشعار زيادى سروده‏اند كه در خاتمه اين فصل بچند بيت از سيد حميرى ذيلا اشاره ميگردد.

ولدته فى حرم الاله امه‏ 
و البيت حيث فنائه و المسجد 
بيضاء طاهرة الثياب كريمة 
طابت و طاب وليدها و المولد 
فى ليلة غابت نحوس نجومها 
و بدت مع القمر المنير الاسعد 
ما لف فى خرق القوابل مثله‏ 
الا ابن امنة النبى محمد 

مادرش او را در حرم خدا زائيد در حاليكه بيت و مسجد الحرام آستانه او بود.

آن مادر نورانى كه لباسهاى پاكيزه ببر داشت و خود پاكيزه بود و مولود او و محل ولادت نيز پاكيزه بود.

در شبى كه ستاره‏هاى منحوسش ناپيدا بوده و سعيدترين ستاره بهمراه ماه پديد آمده بود .

قابله‏هاى(دنيا) هيچ مولودى را مانند او لباس نپوشاينده‏اند(يعنى هرگز مولودى مانند او بدنيا نيامده) بجز پسر آمنه محمد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم.



:: بازدید از این مطلب : 76
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : چهار شنبه 1 ارديبهشت 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

 امام نهم شيعيان حضرت جواد (ع ) در ۱۰ رجب سال ۱۹۵ هجری در مدینه به دنیا آمد.

نام نامي اش محمد معروف به جواد و تقی است . القاب ديگری مانند : رضی و متقی نيز داشته ، ولی تقی از همه معروفتر مي باشد . مادر گرامي اش سبيکه يا خيزران است که اين دو نام در تاريخ زندگی آن حضرت ثبت است .

امام محمد تقی (ع ) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا عليه السلام در اواخر ماه صفر سال 203ه مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع ) انتقال يافت . مأمون خليفه عباسی که همچون ساير خلفای بنی عباس از پيشرفت معنوی و نفوذ باطنی امامان معصوم و گسترش فضايل آنها در بين مردم هراس داشت ، سعی کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خويش قرار دهد . " از اينجا بود که مأمون نخستين کاری که کرد ، دختر خويش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد ، تا مراقبی دايمی و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد .

رنجهای دايمی که امام جواد (ع ) از ناحيه اين مأمور خانگی برده است ، در تاريخ معروف است " . از روشهايی که مأمون در مورد حضرت رضا (ع ) به کار مي بست ، تشکيل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسی مي خواستند از اين راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نيز چنين روشی را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنی از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود . مأمون نمي دانست که مقام ولايت و امامت که موهبتی است الهی ، بستگی به کمی و زيادی سالهای عمر ندارد .

باری ، حضرت جواد (ع ) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دوره ای که فرقه های مختلف اسلامی و غير اسلامی در ميدان رشد و نمو يافته بودند و دانشمندان بزرگی در اين دوران ، زندگی مي کردند و علوم و فنون ساير ملتها پيشرفت نموده و کتابهای زيادی به زبان عربی ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمی سن وارد بحثهای علمی گرديد و با سرمايه خدايی امامت که از سرچشمه ولايت مطلقه و الهام ربانی مايه گرفته بود ، احکام اسلامی را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعليم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسياری پاسخ گفت .

برای نمونه ، يکی از مناظره های ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقی (ع ) را در زير نقل مي کنيم : " عياشی در تفسير خود از ذرقان که همنشين و دوست احمد بن ابی دؤاد بود ، نقل مي کند که ذرقان گفت : روزی دوستش ( ابن ابی دؤاد ) از دربار معتصم عباسی برگشت و بسيار گرفته و پريشان حال به نظر رسيد . گفتم : چه شده است که امروز اين چنين ناراحتی ؟ گفت : در حضور خليفه و ابوجعفر فرزند علی بن موسی الرضا جريانی پيش آمد که مايه شرمساری و خواری ما گرديد . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقی را به حضور خليفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدی کرده بود . خليفه طريقه اجرای حد و قصاص را پرسيد . عده ای از فقها حاضر بودند ، خليفه دستور داد بقيه فقيهان را نيز حاضر کردند ، و محمد بن علی الرضا را هم خواست .

خليفه از ما پرسيد : حد اسلامی چگونه بايد جاری شود ؟ من گفتم : از مچ دست بايد قطع گردد . خليفه گفت : به چه دليل ؟ گفتم : به دليل آنکه دست شامل انگشتان و کف دست تا مچ دست است ، و در قرآن کريم در آيه تيمم آمده است : فامسحوا بوجوهکم و ايديکم . بسياری از فقيهان حاضر در جلسه گفته مرا تصديق کردند . يک دسته از علماء گفتند : بايد دست را از مرفق بريد . خليفه پرسيد : به چه دليل ؟ گفتند : به دليل آيه وضو که در قرآن کريم آمده است : ... و ايديکم الی المرافق . و اين آيه نشان مي دهد که دست دزد را بايد از مرفق بريد . دسته ديگر گفتند : دست را از شانه بايد بريد چون دست شامل تمام اين اجزاء مي شود . و چون بحث و اختلاف پيش آمد ، خليفه روی به حضرت ابوجعفر محمد بن علی کرد و گفت : يا اباجعفر ، شما در اين مسأله چه مي گوييد ؟ آن حضرت فرمود : علمای شما در اين باره سخن گفتند . من را از بيان مطلب معذور بدار .

خليفه گفت : به خدا سوگند که شما هم بايد نظر خود را بيان کنيد . حضرت جواد فرمود : اکنون که من را سوگند مي دهی پاسخ آن را مي گويم . اين مطالبی که علمای اهل سنت درباره حد دزدی بيان کردند خطاست . حد صحيح اسلامی آن است که بايد انگشتان دست را غير از انگشت ابهام قطع کرد . خليفه پرسيد : چرا ؟ امام (ع ) فرمود : زيرا رسول الله (ص ) فرموده است سجود بايد بر هفت عضو از بدن انجام شود : پيشانی ، دو کف دست ، دو سر زانو ، دو انگشت ابهام پا ، و اگر دست را از شانه يا مرفق يا مچ قطع کنند برای سجده حق تعالی محلی باقی نمي ماند ، و در قرآن کريم آمده است " و ان المساجد لله ... " سجده گاه ها از آن خداست ، پس کسی نبايد آنها را ببرد . معتصم از اين حکم الهی و منطقی بسيار مسرور شد ، و آن را تصديق کرد و امر نمود انگشتان دزد را برابر حکم حضرت جواد (ع ) قطع کردند . ذرقان مي گويد : ابن ابی دؤاد سخت پريشان شده بود ، که چرا نظر او در محضر خليفه رد شده است .

سه روز پس از اين جريان نزد معتصم رفت و گفت : يا اميرالمؤمنين ، آمده ام تو را نصيحتی کنم و اين نصحيت را به شکرانه محبتی که نسبت به ما داری مي گويم . معتصم گفت : بگو . ابن ابی دؤاد گفت : وقتی مجلسی از فقها و علما تشکيل مي دهی تا يک مسأله يا مسائلی را در آنجا مطرح کنی ، همه بزرگان کشوری و لشکری حاضر هستند ، حتی خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهايی که در حضور تو مي شود هستند ، و چون مي بينند که رأی علمای بزرگ تو در برابر رأی محمد بن علی الجواد ارزشی ندارد ، کم کم مردم به آن حضرت توجه مي کنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل علی منتقل مي گردد ، و پايه های قدرت و شوکت تو متزلزل مي گردد .

اين بدگويی و اندرز غرض آلود در وجود معتصم کار کرد و از آن روز در صدد برآمد اين مشعل نورانی و اين سرچشمه دانش و فضيلت را خاموش سازد . اين روش را - قبل از معتصم - مأمون نيز در مورد حضرت جوادالأئمه (ع ) به کار مي برد ، چنانکه در آغاز امامت امام نهم ، مأمون دوباره دست به تشکيل مجالس مناظره زد و از جمله از يحيی بن اکثم که قاضی بزرگ دربار وی بود ، خواست تا از امام (ع ) پرسشهايی کند ، شايد بتواند از اين راه به موقعيت امام (ع ) ضربتی وارد کند . اما نشد ، و اما از همه اين مناظرات سربلند درآمد .

روزی از آنجا که " يحيی بن اکثم " به اشاره مأمون مي خواست پرسشهای خود را مطرح سازد مأمون نيز موافقت کرد ، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر کرد . مأمون نسبت به حضرت امام محمد تقی (ع ) احترام بسيار کرد و آنگاه از يحيی خواست آنچه مي خواهد بپرسد . يحيی که پيرمردی سالمند بود ، پس از اجازه مأمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مي فرمايی مسأله ای از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود : آنچه دلت مي خواهد بپرس . يحيی بن اکثم پرسيد : اگر کسی در حال احرام قتل صيد کرد چه بايد بکند ؟ حضرت جواد (ع ) فرمود : آيا قاتل صيد محل بوده يا محرم ؟ عالم بوده يا جاهل ؟ به عمد صيد کرده يا خطا ؟ محرم آزاد بوده يا بنده ؟ صغير بوده يا کبير ؟ اول قتل او بوده يا صياد بوده و کارش صيد بوده ؟ آيا حيوانی را که کشته است صيد تمام بوده يا بچه صيد ؟ آيا در اين قتل پشيمان شده يا نه ؟ آيا اين عمل در شب بوده يا روز ؟ احرام محرم برای عمره بوده يا احرام حج ؟ يحيی دچار حيرت عجيبی شد .
نمي دانست چگونه جواب گويد . سر به زير انداخت و عرق خجالت بر سر و رويش نشست . درباريان به يکديگر نگاه مي کردند . مأمون نيز که سخت آشفته حال شده بود در ميان سکوتی که بر مجلس حکمفرما بود ، روی به بنی عباس و اطرافيان کرد و گفت : - ديديد و ابوجعفر محمد بن علی الرضا را شناختيد ؟ سپس بحث را تغيير داد تا از حيرت حاضران بکاهد . باری ، موقعيت امام جواد (ع ) پس از اين مناظرات بيشتر استوار شد . امام جواد (ع ) در مدت 17سال دوران امامت به نشر و تعليم حقايق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته ای داشت که : هر يک خود قله ای بودند از قله های فرهنگ و معارف اسلامی مانند : ابن ابی عمير بغدادی ، ابوجعفر محمد بن سنان زاهری ، احمد بن ابی نصر بزنطی کوفی ، ابوتمام حبيب اوس طائی - شاعر شيعی مشهور - ابوالحسن علی بن مهزيار اهوازی و فضل بن شاذان نيشابوری که در قرن سوم هجری مي زيسته اند .

اينان نيز ( همچنانکه امام بزرگوارشان هميشه تحت نظر بود ) هر کدام به گونه ای مورد تعقيب و گرفتاری بودند . فضل بن شاذان را از نيشابور بيرون کردند . عبدالله بن طاهر چنين کرد و سپس کتب او را تفتيش کرد و چون مطالب آن کتابها را - درباره توحيد و ... - به او گفتند قانع نشد و گفت مي خواهم عقيده سياسی او را نيز بدانم . ابوتمام شاعر نيز از اين امر بي بهره نبود ، اميرانی که خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - که بهترين شاعر آن روزگار بود ، چنانکه در تاريخ ادبيات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند .

اگر کسی شعر او را برای آنان ، بدون اطلاع قبلی ، مي نوشت و آنان از شعر لذت مي بردند و آن را مي پسنديدند ، همين که آگاه مي شدند که از ابوتمام است يعنی شاعر شيعی معتقد به امام جواد (ع ) و مروج آن مرام ، دستور مي دادند که آن نوشته را پاره کنند . ابن ابی عمير - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نيز در زمان هارون و مأمون ، محنتهای بسيار ديد ، او را سالها زندانی کردند ، تازيانه ها زدند . کتابهای او را که مأخذ عمده علم دين بود ، گرفتند و باعث تلف شدن آن شدند و ... بدين سان دستگاه جبار عباسی با هواخواهان علم و فضيلت رفتار مي کرد و چه ظالمانه !

شهادت حضرت جواد (ع )
اين نوگل باغ ولايت و عصمت گرچه کوتاه عمر بود ولی رنگ و بويش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فکری و رواياتی که از آن حضرت نقل شده و مسائلی را که آن امام پاسخ گفته و کلماتی که از آن حضرت بر جای مانده ، تا ابد زينت بخش صفحات تاريخ اسلام است .

دوران عمر آن امام بزرگوار25 سال  و دوره امامتش 17سال بوده است . معتصم عباسی از حضرت جواد (ع ) دعوت کرد که از مدينه به بغداد بيايد . امام جواد در ماه محرم سال 220هجری به بغداد وارد شد . معتصم که عموی ام الفضل زوجه حضرت جواد بود ، با جعفر پسر مأمون و ام الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند .

علت اين امر - همچنان که اشاره کرديم - اين انديشه شوم بود که مبادا خلافت از بنی عباس به علويان منتقل شود . از اين جهت ، درصدد تحريک ام الفضل برآمدند و به وی گفتند تو دختر و برادرزاده خليفه هستی ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمد بن علی الجواد ، مادر علی هادی فرزند خود را بر تو رجحان مي نهد .

اين دو تن آن قدر وسوسه کردند تا ام الفضل - چنان که روش زنان نازاست - تحت تأثير حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحريک و تلقين معتصم و جعفر برادرش ، تسليم گرديد . آنگاه اين دو فرد جنايتکار سمی کشنده در انگور وارد کردند و به خانه امام فرستاده تا سياه روی دو جهان ، ام الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند . ام الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعريف و توصيف کرد و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در اين امر اصرار کرد . امام جواد (ع ) مقداری از آن انگور را تناول فرمود . چيزی نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شديدی بر آن حضرت عارض گشت . ام الفضل سيه کار با ديدن آن حالت دردناک در شوهر جوان ، پشيمان و گريان شد ، اما پشيمانی سودی نداشت . حضرت جواد (ع ) فرمود : چرا گريه مي کنی ؟ اکنون که مرا کشتی گريه تو سودی ندارد . بدان که خداوند متعال در اين چند روزه دنيا تو را به دردی مبتلا کند و به روزگاری بيفتی که نتوانی از آن نجات بيابی . در مورد مسموم کردن حضرت جواد (ع ) قولهای ديگری هم نقل شده است .

زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر مأمون بود . حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندی نداشت . حضرت امام محمد تقی زوجه ديگری مشهور به ام ولد و به نام سمانه مغربيه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدين شرح :

1 - حضرت ابوالحسن امام علی النقی ( هادی ) 2 - ابواحمد موسی مبرقع 3 - ابواحمد حسين 4 - ابوموسی عمران 5 - فاطمه 6 - خديجه 7 - ام کلثوم 8 - حکيمه حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا زندگانی کوتاه و عمری سراسر رنج و مظلوميت داشت . بدخواهان نگذاشتند اين مشعل نورانی نورافشانی کند . امام نهم ما در آخر ماه ذيقعده سال 220ه . به سرای جاويدان شتافت . قبر مطهرش در کاظميه يا کاظمين است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسی بن جعفر (ع ) زيارتگاه شيعيان و دوستداران است .



:: بازدید از این مطلب : 54
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
تاریخ انتشار : یک شنبه 29 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

بيست و نه فروردين، مصادف با روز ارتش جمهوري اسلامي ايران و بزرگداشت حماسه آفريني هاي دلاور مردان نيروي زميني ارتش است. همزمان با به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي، ارتش رژيم شاهنشاهي كه پيكره اصلي آن را جوانان برومند خانواده هاي مسلمان و اغلب مستضعف ايراني تشكيل مي داد، به نداي آسماني رهبر انقلاب لبيك گفت و در نتيجه همصدا و همراه با امت در براندازي رژيم ستمشاهي وستيز بي امان با دشمنان داخلي و خارجي انقلاب برخاست و به عنوان نخستين بازوي توانمند نظامي انقلاب در جهت تحقق اهداف جمهوري اسلامي ايران تلاشهاي خستگي ناپذير و مستمري را با فداكاري و ايثار و در ابعاد مختلف آغاز كرد. 

به همين مناسبت امام امت روز بيست و نه فروردين را به نام روز ارتش نامگذاري كرد. امام خميني (ره) روز پيوستن ارتش به مردم را با عبارت حكيمانه 'لحظه شادي بندگان خدا و ياس ستمگران' نقطه عطف درخشان و افتخار آميز قلمداد فرمود. با نگاهي گذرا به تاريخ خونبار انقلاب اسلامي در مي يابيم كه از لحظه نخست پيروزي انقلاب، ارتش و ارتشيان، عشق و علاقه و ميل باطني خود را به حركت ستم سوز و توفنده انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام راحل ابزار داشتند و در اثبات اين معنا فداكاريها، تلاشها و ايثارگريهاي بسياري به خرج دادند. گسستن از رژيم فاسد و منفور پهلوي و پيوستن به اقيانوس ملت، بيعت با امام امت، درهم شكستن توطئه هاي گوناگون دشمن بويژه مقابله با ضد انقلاب، حضور گسترده، مستمر و چشمگير چندين ساله در عرصه هاي حماسه و شرف، حراست و دفاع از مرزهاي زميني، هوايي، دريايي و كيان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران خود شاهدي صادق بر اين مدعاست. 

امسال مراسم بزرگداشت روز ارتش با حضور يگان‌‏هاي نمونه ارتش و ساير نيروهاي مسلح در كليه شهرستان‌‏ها در ميادين اصلي شهر و در تهران در جوار بارگاه ملكوتي و مطهر حضرت امام خميني (ره) برگزار خواهد شد. معاون روابط عمومي ارتش گلباران مرقد مطهر حضرت امام (ره) و گلزار بهشت زهرا(س) و نثار گل و تجديد ميثاق فرماندهان و كاركنان ارتش با آرمان‌‏هاي امام راحل (ره) در مورخ 25/1/84 برگزاري دعاي پر فيض كميل در كليه پادگان‌‏ها و مراكز آموزشي و مساجد مستقر در مجتمع‌‏هاي مسكوني ارتش حضور گسترده فرماندهان و كاركنان ارتش در آيين عبادي سياسي نماز جمعه سراسر كشور ديدار وابستگان نظامي كشورهاي خارجي با امير سرلشكر محمد سليمي؛ فرمانده كل ارتش برپايي نمايشگاه‌‏هايي از دستاوردهاي تحقيقاتي و خودكفايي ارتش و برپايي نمايشگاه عكس و كتاب را از ديگر برنامه‌‏هاي روز ارتش ذكر نمود.معاون روابط عمومي ارتش در پايان خاطر نشان كرد: تيز پروازان هوايي ارتش جمهوري اسلامي ايران با انواع هواپيماهاي جنگنده شكاري پشتيباني و ترابري توان و شجاعت و رشادت لاجوردي پوشان نيروي هوايي را در مورخه دوشنبه 29 فروردين ماه در جوار بارگاه ملكوتي حضرت امام را به نمايش در خواهند آورد.



:: بازدید از این مطلب : 58
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

معنای اعتکاف

اعتکاف به معنای ماندن در جایی یا همراه بودن با چیزی است. در شرع مقدس اسلام، اعتکاف به عمل خاصی گفته می‏شود که در آن انسان به انگیزه نزدیکی جستن به خداوند متعال، دست کم سه روز در مساجد معینی مانند مسجدالحرام و مسجد النبی و مسجد جامع هر شهر اقامت کند. به کسی که این عمل نیکو و عبادت خالصانه را انجام دهد، مُعْتَکِف می‏گویند.

آمیزه‏ای از چند عبادت

اعتکاف را می‏توان آمیزه‏ای از چند عبادت یا فضیلت به حساب آورد. روزه یکی از شرایط اعتکاف است و نماز یکی از آداب آن و حضور در مسجد به هنگام اعتکاف، خود عبادتی دیگر است. اعتکاف انگاره‏ای از حج است؛ به ویژه محرمات اعتکاف که طبق نظر برخی از فقها، همان محرمات هنگام احرام در حج است. بنابراین، این سنت نیکوی محمدی می‏تواند نقش مهمی در بر آورده ساختن نیازهای روحی و تکامل معنوی انسان داشته باشد.

پیشینه تاریخی اعتکاف

اعتکاف از عبادت‏های مخصوص به دین اسلام نیست و در ادیان گذشته هم مرسوم بوده است. در حقیقت‏اسلام‏استمرار دهنده این عمل نیک است. اطلاعات شایان توجهی درباره حدود و شرایط این عبادت درامت‏های گذشته در اختیار نداریم. با این حال شواهدی بر وجود اعتکاف در آن زمان‏ها موجود است. آشکارترین آنها گواهی قرآن کریم است که در سوره بقره، آیه 125 می‏فرماید: «به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم تا کعبه را برای طواف کنندگان، معتکفان و نمازگزاران پاک کنند».
بسیاری از مفسران معتقدند منظور از اعتکاف در این آیه، ماندن در مسجدالحرام است.

اعتکاف، فرصت مناسب

خلوت و تنهایی اعتکاف برای یک مسلمان، فرصت خوبی است، تا به فرا خور توان خود، برای مدتی از مردم وجامعه جدا شود و به درون خود روی آورد. این خلوت کردن با خود و اندیشه در نقطه‏های ضعف و قوت خود،ره‏آورد بسیار خوبی برای انسان است.
معتکف در فضای روحانی مسجد و خلوت خود، فرصت می‏یابد با معبود خویش اُنس بیشتری یابد و زمینه‏مناسبی برای کاوش در انگیزه‏ها و توانایی‏های روحی و معنوی خود پیدا کند و بال و پری برای اوج گرفتن به‏سوی معنویات به دست آورد.

اهتمام پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اعتکاف

رسول گرامی اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) با وجود مسئولیت‏های بزرگ اجتماعی، نسبت به آیین روحانی اعتکاف بی‏توجه نبود.وچنان که سیره نویسان نوشته‏اند، ایشان در دهه آخر ماه مبارک رمضان خیمه‏ای در مسجد به پا کرده، درآنجا معتکف می‏شدند و به عبادت می‏پرداختند. در روایتی معتبر از امام صادق(علیه السّلام) آمده است: «جنگ بدر دررمضان واقع شد و پیامبر در آن سال موفق به اعتکاف نشد؛ در سال بعد، دو دهه به اعتکاف نشست: یک دهه‏برای همان سال و یک دهه قضای سال پیش».

فضیلت اعتکاف

رسول اکرم(ص) علاوه بر مشارکت عملی در اعتکاف، با بیان ثواب و فضیلت آن، مسلمانان را به مراسم اعتکاف‏تشویق می‏نمود. حضرت می‏فرمایند: «اعتکاف از روی ایمان و اخلاص باعث آمرزش گناهان گذشته‏می‏شود».

جدیّت پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم)

محمد بن ابوبکر که والی مصر از طرف امیرمؤمنان علی(علیه السّلام) بود، نامه‏ای به امام می‏نویسد و سؤالاتی چند ازحضرت می‏پرسد؛ از جمله درباره اعتکاف. حضرت در جواب می‏فرماید: «رسول خدا همه ساله، دهه آخر ماه‏مبارک رمضان را اعتکاف می‏نمودند. گاه می‏شد باران از سقف مسجد بر سر و روی حضرت می‏بارید و گل ولای از سجده گاه به پیشانی مبارک می‏مالید وحضرت همچنان مشتاقانه به عبادت می‏پرداختند».

اعتکاف رهبانیّت نیست.

شاید برخی تصور کنند که اعتکاف، نوعی رهبانیّت است. رهبانیت هم مورد مذمت اسلام است ومعصومین(علیهم السّلام)، در روایات متعدد، رهبانیت را از اسلام جدا دانسته‏اند. پس اعتکاف در تعالیم دینی جایگاهی‏ندارد. امّا این شبهه در حقیقت ناشی از درنیافتن معنای رهبانیت است. آنچه مورد مذمت اسلام واقع‏شده است، کناره‏گیری از جامعه و گوشه‏نشینی است. اما خلوت نشینی، انس و توجه به خدا در تنهایی، نه‏تنها مذمت نشده است، بلکه سیره پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و معصومان بوده است.

روزهای اعتکاف

اعتکاف از نظر زمانی محدودیت خاصی ندارد. در هر زمانی می‏توان معتکف شد؛ ولی در بعضی از روزهافضیلت بیشتری دارد. در دهه آخر ماه رمضان بسیار مناسب است که انسان اعتکاف کند. پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) همه ساله، این دهه را اعتکاف می‏نمودند و امام حسن(علیه السّلام) و امام حسین(علیه السّلام) نیز با او همراه بودند. یکی‏دیگر از زمان‏هایی که در روایات بر اعتکاف در آن سفارش شده است، روزهای 13، 14 و 15 رجب است که‏در روز پانزدهم با به جا آوردن عمل امّ داوود پایان می‏پذیرد و معتکف با خواندن چندین سوره از قرآن ونمازهای مخصوص این روز، روح و روان خود را صفا می‏دهد.

اهمیت اعتکاف

در فضیلت اعتکاف همین بس که همتای طواف خانه خدا و رکوع و سجود به شمار آمده است. در قرآن کریم بایادآوری داستان حضرت ابراهیم(علیه السّلام) و حضرت اسماعیل(علیه السّلام)، و نوسازی و تطهیر خانه خدا توسط این دو پیامبربزرگوار آمده است: « ما آن دو را مأمور کردیم تا خانه کعبه را برای طواف کنندگان و معتکفان و رکوع کنندگان‏پاک گردانند». و این‏چنین اعتکاف را در ردیف طواف خانه خدا و رکوع و سجده کنندگان قرار داده است.لذا اعتکاف از بارزترین مصادیق بندگی در پیشگاه خداست.

دیدگاه علی(علیه السلام) درباره معتکف

علی(علیه السّلام) در باب آداب اعتکاف می‏فرمایند: «معتکف باید در طول اعتکاف مسجد را ترک نکند؛ پیوسته به ذکرخدا و تلاوت قرآن و نماز مشغول باشد؛ درباره مسائل دنیوی سخن نگوید؛ سخنان زشت بر زبانش جاری‏نشود؛ جدال و خودنمایی نکند و هر اندازه بتواند از سخن گفتن لب فرو بندد، بهتر است».

حرمت مسجد

یکی از چیزهایی که معتکف باید مراقبت نماید، توجه به این است که در چه مکان با عظمتی حضور یافته است.او در خانه‏ای مأوی گزیده است که خداوند آن را بزرگ داشته و به دیگران فرمان داده است تا بزرگی آن راپاس دارند. مسجد مکان مقدسی است که مردان وارسته الهی در آن به ذکر خدا مشغول می‏شوند. بنابراین‏حضور در آن، آداب مخصوص به خود را می‏طلبد. بلند سخن گفتن، غیبت کردن، گفت‏وگو درباره اموردنیوی و سخنان بی جا به زبان آوردن هرگز با مسجد سازگار نیست.

پند و اندرز سید بن طاووس به معتکفان

کمال اعتکاف آن است که انسان عقل و دل و دیگر اعضای بدنش را تنها به اعمال صالح متوجه سازد. معتکف‏باید فکر و جان خود را با مراقبه به خوبی کنترل کند و از چیزهایی که روزه‏دار باید از آن‏ها بپرهیزد، کاملاخودداری نماید؛ بلکه دقت و مراقبه معتکف باید به مراتب بیشتر از روزه‏دار باشد؛ زیرا او هم روزه‏دار است‏و هم معتکف. او با خدای خود عهد کند که با تمام وجود به او روی آورد و رویگردانی و غفلت از او را کنارنهد.



:: بازدید از این مطلب : 49
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : سه شنبه 24 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

امام محمد باقر عليه السلام 

ولادت امام محمد باقر

تبار والاى امام باقر (ع)

همسران امام محمد باقر

فرزندان امام محمد باقر

ابو جعفر، امام محمد باقر (ع) پنجمین آفتابى است كه بر افق امامت، جاودانه درخشید.زندگیش سراسر دانش و ارزش بود، از این رو باقر العلوم نامیده شد، یعنى شكافنده دشواریهاى دانش و گشاینده پیچیدگیهاى معرفت.

خصلت آفتاب است كه هماره گام بر فرق ظلمت مى‏نهد و در لحظه‏هاى تاریك، بر افق زمان مى‏روید تا ارزشهاى مهجور و نهان شده در سیاهى جهل و جور را، دوباره جان بخشد و آشكار سازد.

او نیز در عصر حاكمیت جور و تشتت اندیشه‏هاى دینى امت اسلام، تولد یافت تا پیام آور معرفت و احیاگر اسلام ناب محمدى (ص) باشد.

ولادت امام محمد باقر

حضرت ابو جعفر، باقر العلوم، در شهر مدینه تولد یافت.و بر اساس نظریه بیشتر مورخان و كتابهاى روایى، تولد آن گرامى در سال 57 هجرى بوده است. این نقل، با روایاتى كه نشان مى‏دهد امام باقر (ع) به هنگام شهادت جد خویش ـ حسین بن على (ع) ـ در سرزمین طف حضور داشته و سه سال از عمرش مى‏گذشته است هماهنگى دارد. 

در روز و ماه ولادت آن حضرت نیز نقلهاى مختلفى یاد شده است:

الف ـ سوم صفر 57 هجرى. 

ب ـ پنجم صفر 57 هجرى. 

ج ـ جمعه اول رجب 57 هجرى. 

د ـ دوشنبه یا سه شنبه اول رجب 57 هجرى. 

بیشتر محققان با ترجیح نظریه نخست، یعنى سوم صفر آن را پذیرفته‏اند.

تبار والاى امام باقر (ع)

امام محمد باقر (ع) از جانب پدر و نیز مادر، به شجره پاكیزه نبوت منتهى مى‏گردد.

او نخستین مولودى است كه در خاندان علویان از التقاى دو بحر امامت (نسل حسن بن على و حسین بن على علیهما السلام) تولد یافت: 

پدر: على بن الحسین، زین العابدین (ع) .مادر: ام عبد الله، فاطمه، دختر امام حسن مجتبى (ع) 

مادر گرامى امام باقر (ع) نخستین علویه‏اى است كه افتخار یافت فرزندى علوى به دنیا آورد .  براى وى كنیه‏هایى چون ام الحسن و ام عبده آورده‏اند، اما مشهورترین آنها، همان ام عبد الله است.

در پاكى و صداقت، چنان نمونه بود كه صدیقه‏اش لقب دادند. 

امام باقر (ع) مادر بزرگوار خویش را چنین توصیف كرده است:

«روزى مادرم كنار دیوارى نشسته بود، ناگهان دیوار ریزش كرد و در معرض ویرانى قرار گرفت، مادرم دست بر سینه دیوار نهاد و گفت، به حق مصطفى (ص) سوگند، اجازه فرو ریختن ندارى.دیوار بر جاى ماند تا مادرم از آن جا دور شد.سپس دیوار فرو ریخت. 

نام و كنیه امام محمد باقر

نام آن حضرت محمد است.این نامى است كه رسول خدا (ص) از دیر زمان براى وى برگزیده بود .

جابر بن عبد الله انصارى یار دیرین پیامبر (ص) افتخار دارد كه سلام رسول خدا را به امام باقر (ع) ابلاغ كرده است.از بیان او ـ كه به تفصیل خواهد آمد ـ استفاده مى‏شود كه نامگذارى امام باقر (ع) به وسیله پیامبر اكرم (ص) صورت گرفته است.كنیه آن گرامى ابو جعفر  است و جز این كنیه‏اى براى وى نقل نكرده‏اند. 

القاب امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) این القاب یاد شده است:

1 ـ باقر.

این لقب مشهورترین القاب آن حضرت بشمار مى‏آید و بیشتر منابع بدان تصریح كرده‏اند. 

در بیان فلسفه تعیین این لقب براى وى، آمده است:

ـ شكافنده معضلات علم و گشاینده پیچیدگیهاى دانش بود. 

ـ به دلیل گستردگى معارف و اطلاعاتى كه در اختیار داشت، باقر نامیده شد. 

ـ بدان جهت كه در نتیجه سجده‏هاى بسیار، پیشانیش فراخ گشته بود. 

ـ احكام را از متن قوانین كلى، استنباط و استخراج مى‏كرد. 

2 ـ شاكر

3 ـ هادى

4 ـ امین ـ شبیه، به جهت شباهت آن حضرت به رسول خدا (ص)  .

همسران امام محمد باقر

در منابع تاریخى، براى امام باقر (ع) دو همسر و دو «ام ولد»  نام برده‏اند.

همسران عبارتند از:

1 ـ ام فروة دختر قاسم بن محمد بن ابى بكر.

او هر چند از نسل ابو بكر بود، اما همانند پدرش قاسم بن محمد حق امامان را مى شناخت و اهل ولایت معصومین (ع) بود، چنان كه در روایتى از امام رضا (ع) آمده است كه روزى نام قاسم بن محمد نزد آن حضرت برده شد، امام فرمود: او به ولایت و امامت اعتقاد داشت. (21)

2 ـ ام حكیم دختر اسید بن مغیره ثقفى.

فرزندان امام محمد باقر

براى امام باقر (ع) هفت فرزند یاد كرده‏اند، پنج پسر و دو دختر.

1 ـ جعفر بن محمد الصادق (ع) .

وى مشهورترین، ارجمندترین و با فضیلت ترین فرزند امام باقر (ع) مى‏باشد كه از ام فروة زاده شد و نسل امامت از طریق او استمرار یافت.

2 ـ عبد الله بن محمد.او یگانه برادر امام صادق (ع) بشمار مى‏آید كه هم از ناحیه پدر و هم از ناحیه مادر با آن حضرت متحد است.مورخان وى را صاحب فضل و صلاح دانسته‏اند و متذكر شده‏اند كه فردى از بنى امیه به او سم خورانید و او را به شهادت رساند. 

3 ـ ابراهیم بن محمد، از ام حكیم.

4 ـ عبید الله بن محمد، از ام حكیم.

5 ـ على بن محمد. 

6 ـ زینب بنت محمد، این دو (یعنى زینب و على) از یك مادرند كه ام ولد بوده است.

7 ـ ام سلمه، مادر وى را نیز ام ولد دانسته‏اند. 

برخى از منابع، تنها شش فرزند براى امام باقر (ع) نام برده‏اند و بر این باورند كه امام باقر فرزندى به نام عبید الله نداشته است. 

گروهى دیگر گفته اند: امام باقر (ع) دو دختر نداشته است، بلكه زینب و ام سلمه در حقیقت دو نام براى یك دختر است. 



:: بازدید از این مطلب : 65
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 21 فروردين 1395 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سیدعباس موسویان

 هفتمین ماه از سال هجری قمری رجب نام دارد که نباید فضیلت آن را به بوته فراموشی سپرد زیرا در میان ماههای دوازده ‏گانه تنها و بدون ائتلاف با ماههای دیگر از حرمت و قداست ‏برخوردار می ‏باشد، در واقع چهار ماه در قرآن کریم با تعبیر «حرم‏» یعنی برخوردار از حرمت ‏یاد شده است که یکی از آنها فرد است که رجب نام دارد و در آن قتال و کشتار حرام می ‏باشد.

رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرموده ‏اند: «رجب ماه بزرگ خداست و هیچ ماهی در حرمت و فضیلت‏ به پایه آن نمی ‏رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است، آگاه باشید که رجب ماه پروردگار است و شعبان ماه من و ماه رمضان ماه امت من است و اگر کسی در ماه رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور می‏گردد امام هفتم (علیه السّلام) فرموده ‏اند: رجب نام نهری است در بهشت که از شیر، سفیدتر و از عسل، شیرین‏تر است; هر کس یک روز از آن را روزه بدارد خداوند از آن نهر به او بیاشامد.

از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده که حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: رجب ماه استغفار امت من است، پس در این ماه طلب آمرزش کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است و رجب را «اصب‏» می‏گویند زیرا که رحمت ‏خداوند در این ماه بر امت من بسیار ریخته می‏شود پس بسیار بگوئید استغفر الله و اسئله التوبة.

در حدیث است که حضرت نوح(علیه السّلام) روز اول این ماه سوار بر کشتی شد و نجات یافت و فرمودند: کسانی که با او هستند روزه بدارند و هر که این روز را روزه بدارد آتش عذاب یک سال از او دور می ‏شود و نیز طبق سخن حضرت صادق(علیه السّلام) خواندن زیارت امام حسین(علیه السّلام) در روز اول این ماه مستحب و تأکید شده است.

پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: رجب برای امّت من ماه استغفار است پس در این ماه به محضر پروردگار از گناهان خویش پوزش طلبید که خداوند بخشنده‏ ای مهربان است.

امام صادق(علیه السّلام) فرمود: روزه بیست و هفتم رجب را از دست مده که آن روزی است که مقام نبوّت به محمّد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) داده شد و ثواب آن برای شما به اندازه ثواب شصت ماه است. 

ماه رجب، به دلیل برخورداری از مزایای گوناگون و توجه به ابعاد معنوی آن، نام‏های دیگری نیز دارد؛ نام‏هایی مثل ماه آمرزش خواهی (شهرُ الاستغفار)؛ ماه تک (رَجَبُ الفَرد) به دلیل تنها واقع شدن و جدا شدن آن از سایر ماه‏های حرام؛ سرشار (رَجَبُ الاَصَبّ) به دلیل نزول سرشار رحمت الهی؛ ماه امیرمؤمنان (شهرُ امیرِالمؤمنین)، ریسمان الهی و اَصَمْ یعنی برخوردار از فضیلت‏های بسیار.

مناسبت‏های رجب

ماه رجب، از ماه‏های بزرگی است که طلوع سه امام معصوم، امام علی علیه ‏السلام ، امام محمد باقر علیه ‏السلام و امام جواد علیه ‏السلام را در آن شاهدیم و شروع بزرگ ترین جنبش تاریخ بشری، یعنی برانگیخته شدن پیام آور مهر و محبت، محمد مصطفی (صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏ آله و سلّم) برای هدایت و سعادت انسان‏ها، در آن اتفاق افتاده است. یاد و نام پیشوایان شهید این ماه، حضرت امام موسی کاظم علیه ‏السلام و امام هادی علیه‏ السلام و نیز پیام‏ آور کربلا، زینب کبری علیه السلام گرما‏ بخش دل‏های مؤمنان است و نیمه رجب هم، پذیرای معتکفان کوی دوست خواهد بود و شاهدِ خلوتِ مشتاقان

فلسفه ماه‏های حرام

ماه رجب، یکی از چهار ماه حرام است که در آن از جنگ و خون‏ریزی نهی شده است. تحریم جنگ در این چهار ماه، یکی از راه‏های پایان دادن به جنگ‏های طولانی و وسیله‏ ای برای دعوت به صلح و آرامش بود؛ زیرا هنگامی که جنگ‏جویان چهار ماه از سال اسلحه را بر زمین گذاشته و صدای چکاچک شمشیرها خاموش گردد و مجالی برای تفکر و اندیشه به وجود آید، احتمال پایان یافتن جنگ بسیار زیاد است. اسلام در هر سال برای پیروان خود یک آتش ‏بس چهارماهه اعلام می‏دارد که این خود نشانه روح صلح‏ طلبی اسلام است. البته اگر دشمن بخواهد از این قانون اسلامی سوء استفاده کند و حریم ماه‏های حرام را بشکند، اجازه مقابله به مثل به مسلمانان داده شده است.

لیلة الرغائب ( شب آرزوها )

از جمله شبهای بزرگ و با عظمت ماه رجب شب جمعه اول این ماه است.معروف به لیلة الرغائب، اعمال مخصوصی در این شب ذکر شده که به واسطه آن اعمال برکات و پاداش فراوان بر انسان سرازیر می‏شود.

رغائب جمع رغیبه است به معنی «امرٌ مرغوب فیه عکاء کثیر» یعنی شبی که در آن عطاها و مواهب فراوان بدست می ‏آید در حدیث است شب جمعه اول این ماه احیاء و بیداری و نیایش فضیلت ویژه دارد و موجب دست‏یابی به عطایای ارزشمند حضرت پروردگار است، در حدیث است که رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ملائکه این شب را به این نام نهادند و محدثان در کتاب‏های دعا نمازی با کیفیت مخصوصی در این شب ذکر کرده‏ اند که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: هر کس این نماز را در این شب انجام دهد ثواب این نماز به نیکوترین صورت با روی خندان و درخشان و با زبانی فصیح در شب اول قبر در حضور این فرد ظاهر شود و به او می‏ گوید: ای دوست من مژده می ‏دهم تو را که از هر شدّت و سختی نجات یافتی، نمازگزار می‏گوید: تو کیستی که من تاکنون چنین صورتی زیبا با چنین جلوه ‏ای ندیدم و سخنی شیرین‏تر از کلام تو نشنیده ‏ام و بویی بهتر از بوی تو نبوئیدم در پاسخ می‏گوید: من همان نماز لیلة الرغائبم که شما انجام دادی. امشب آمده‏ ام نزدت باشم تا حق را ادا کنم و مونس تنهایی تو باشم و وحشت را از تو بردارم و چون در صور دمیده شود من در عرصه قیامت سایه بر سر تو خواهم افکند پس خوشحال باش که خیر از تو معدوم نخواهد شد.

کیفیت اعمال لیلة الرغائب

روز پنج شنبه اول آن ماه روزه گرفته شود. چون شب جمعه شد مابین نماز مغرب و عشاء دوازده ركعت نماز اقامه شود كه هر دو ركعت به یك سلام ختم می شود و در هر ركعت یك مرتبه سوره حمد، سه مرتبه سوره قدر، دوازده مرتبه سوره توحید خوانده شود. و چون دوازده ركعت به اتمام رسید، هفتاد بار ذكر" اللهم صل علی محمد النبی الامی و علی آله" گفته شود. پس از آن در سجده هفتاد بار ذكر "سبوح قدوس رب الملائكة والروح" گفته شود. پس از سر برداشتن از سجده، هفتاد بار ذكر "رب اغفر وارحم و تجاوز عما تعلم انك انت العلی الاعظم" گفته شود. دوباره به سجده رفته و هفتاد مرتبه ذكر "سبوح قدوس رب الملائكة والروح" گفته شود. در اینجا می توان حاجت خود را از خدای متعال درخواست نمود. ان شاء الله به استجابت می رسد

سیزدهم ماه رجب و اعمال اعتکاف

از جمله فضیلت ماه رجب آن است که ایام البیض در آن واقع شده یعنی روز سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم و اعتکاف برای خدا و روزه ‏داری، در آموزه‏ های دینی بر آن تأکید و سفارش شده است.

و نیز ولادت حضرت امیرالمؤمنین علی(علیه السّلام) در روز سیزدهم همین ماه واقع شده.

اعمال ام داوود

یکی از عبادتها و دعاهای معروف که در ماه رجب به انجام آن تأکید شده، اعمال ام‏ داوود است. در کتب حدیث نقل شده، جوانی در عراق که اهل معرفت بود به دست منصور دوانیقی به مدت طولانی در زندان او گرفتار شده بود که نامش داوود بود. مادرش تاب و توان خود را در فراق پسر از دست داده بود، روزی به خدمت امام صادق(علیه السّلام) رفت و داستان را نقل کرد و از آن حضرت چاره‏ جویی نمود. حضرت فرمود: آیا می‏دانی این ماه، ماه رجب است و دعا در آن زود به اجابت می‏رسد آنچه را که می‏گویم دقیقاً انجام ده تا فرزندت از زندان رهایی یابد.

ابتدا سه روز، سیزدهم، چهاردهم و پانزدهم رجب را روزه ‏بدار و روز پانزدهم هنگام ظهر غسل کن و 8 رکعت نماز به جا بیاور. (کیفیت نماز در مفاتیح الجنان ذکر شده به آن مراجعه کنید). همین که نماز را خواند پس از مدّت کمی پسرش آزاد شد پس از آن ام داوود خدمت امام صادق(علیه السّلام) رسید و پس از عرض سلام خبر رهایی پسرش را به او رساند. امام صادق(علیه السّلام) فرمود: منصور دوانیقی در یکی از شب‏ها جدّم علی بن ابی طالب (علیه السّلام) را در خواب دید که به او هشدار داد: هرچه زودتر فرزندم داوود را آزاد کن و گرنه تو را در آتش می ‏اندازم. منصور هنگامی که آتش را در مقابل خود دید دستور داد که داوود را آزاد کنند.

بیست و هفتم ماه رجب

روز بیست و هفتم ماه رجب روز مبعوث شدن پیامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به رسالت و پیامبری است و روزه گرفتن در این روز مستحب و ثواب ویژه دارد برای هر کدام از این شب‏ها اعمال مخصوصی ذکر شده است.



:: بازدید از این مطلب : 119
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
تاریخ انتشار : شنبه 21 فروردين 1395 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد